- 16270
- 1000
- 1000
- 1000
پایی که جا ماند
سید ناصر حسینی پور از 14 سالگی به جنگ می رود و در 16 سالگی مجروح و اسیر می شود. او پایش را براثر اصابت گلوله های تانک جا می گذارد...
از ایرانصدا بشنوید
آنچه در جلد اول شنیدید:
ناصر که 16 سال دارد در آخرین سال های جنگ به جبهه می رود. او دیده بان است و در بخش اطلاعات و عملیات فعالیت می کند. خبر حمله ای سخت و سنگین به آنها می رسد و جزیره ی مجنون مورد حملهی نیروهای دشمن قرار می گیرد.
سید ناصر در این جنگ نابرابر از ناحیه ی پا جراحت سنگینی بر می دارد و اسیر می شود. روزهای اسارت روزهایی سخت و پردرد برای اوست و مدام مورد اهانت و ضرب و شتم عراقی ها قرار میگیرد تا جایی که فکر میکند دیگر تحمل این وضعیت را ندارد. او را به خاطر سن و سال کم و جراحتی که دارد، با پیک علی هاشمی، اشتباه میگیرند و او در این جریان مجبور میشود هویت اصلیاش را در اطلاعات افشا کند. بعد از تحمل شکنجه های فراوان آنها را به زندان الرشید در بغداد منتقل میکنند و ناصر به خاطر وضعیت بدی که دارد، هر لحظه آرزوی مرگ میکند. مجروحان بعد از مدتی به بیمارستان منتقل میشوند و ناصر از این موضوع بسیار خوشحال است. او در یک عمل جراحی پای خود را از دست میدهد و بعد از مدتی دوباره به زندان الرشید بازمیگردد.
بعد از کمی بهبودی، دوباره ناصر را به خاطر همکاری با علی هاشمی، به سختی شکنجه می کنند و او هر بار همان حرف های قبلی را تکرار میکند. مدتی بعد همه ی اسرا را به کمپ ملحق در تکریت منتقل میکنند.
«پایی که جا ماند»، کتابی است به نویسندگی سید ناصر حسین پور که آن را به ولید فرحان، گروهبان عراقی (سرنگهبان اردوگاه 16 تکریت، که در زمان اسارت که او را بسیار شکنجه و آزار داده)، تقدیم کرده است.
این کتاب 15 فصل دارد و پایان کتاب به اسناد و عکس ها و فهرست اعلام اختصاص دارد. کتاب حاصل خاطرات 808 روز اسارت نویسنده از زندانهای مخفی عراق است که از چهارم تیر 1367 تا 22 شهریور 1369 را روایت میکند.
ناصر که 16 سال دارد در آخرین سال های جنگ به جبهه می رود. او دیده بان است و در بخش اطلاعات و عملیات فعالیت می کند. خبر حمله ای سخت و سنگین به آنها می رسد و جزیره ی مجنون مورد حملهی نیروهای دشمن قرار می گیرد.
سید ناصر در این جنگ نابرابر از ناحیه ی پا جراحت سنگینی بر می دارد و اسیر می شود. روزهای اسارت روزهایی سخت و پردرد برای اوست و مدام مورد اهانت و ضرب و شتم عراقی ها قرار میگیرد تا جایی که فکر میکند دیگر تحمل این وضعیت را ندارد. او را به خاطر سن و سال کم و جراحتی که دارد، با پیک علی هاشمی، اشتباه میگیرند و او در این جریان مجبور میشود هویت اصلیاش را در اطلاعات افشا کند. بعد از تحمل شکنجه های فراوان آنها را به زندان الرشید در بغداد منتقل میکنند و ناصر به خاطر وضعیت بدی که دارد، هر لحظه آرزوی مرگ میکند. مجروحان بعد از مدتی به بیمارستان منتقل میشوند و ناصر از این موضوع بسیار خوشحال است. او در یک عمل جراحی پای خود را از دست میدهد و بعد از مدتی دوباره به زندان الرشید بازمیگردد.
بعد از کمی بهبودی، دوباره ناصر را به خاطر همکاری با علی هاشمی، به سختی شکنجه می کنند و او هر بار همان حرف های قبلی را تکرار میکند. مدتی بعد همه ی اسرا را به کمپ ملحق در تکریت منتقل میکنند.
«پایی که جا ماند»، کتابی است به نویسندگی سید ناصر حسین پور که آن را به ولید فرحان، گروهبان عراقی (سرنگهبان اردوگاه 16 تکریت، که در زمان اسارت که او را بسیار شکنجه و آزار داده)، تقدیم کرده است.
این کتاب 15 فصل دارد و پایان کتاب به اسناد و عکس ها و فهرست اعلام اختصاص دارد. کتاب حاصل خاطرات 808 روز اسارت نویسنده از زندانهای مخفی عراق است که از چهارم تیر 1367 تا 22 شهریور 1369 را روایت میکند.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان