- 24226
- 1000
- 1000
- 1000
اژدهای سرخ
مأمور افبیآی، جک کرافورد، از همکار سابقش، ویل گراهام، میخواهد به او در یافتن قاتل خطرناکی که قربانیان خود را به فجیعترین شکل به قتل میرساند، کمک کند.
از ایرانصدا بشنوید
گراهام که تبحر خاصی در یافتن این گونه مجرمان دارد، از دکتر هانیبال لکتر آدمخوار، که در یک سلول در بیمارستان روانی بستری است و البته بسیارخطرناک است، کمک میخواهد. او یک روانپزشک آدمکش و بسیار باهوش است و بهسبب شکل این جنایت به کارهای لکتر ویل، از او در این مورد ویژه کمک میخواهد. گراهام به قاتل لقب «دندان پری» را داده؛ چراکه آثار دندانهای قاتل روی بدن مقتول مانده است.
لکتر بعد از این ملاقات پیامی رمزگذاری شده به دندانپری میدهد که ....
*توماس هریس (زاده 11 آوریل 1940) نویسنده و نمایشنامهنویس آمریکایی است که بیشتر برای سری رمانهایش دربارهی شخصیت «هانیبال لکتر» شناخته میشود. همهی کارهای او به فیلم تبدیل شدهاند. از جمله آن ها میتوان به «سکوت برهها» اشاره کرد که سومین فیلم در تاریخ جایزهی اسکار بود که در بخشهای مختلف اصلی برنده جایزه شد.
هریس، کارش را با خبرنگاری جنایی در آمریکا و مکزیک آغاز کرد و پس از مدتی بهعنوان نمایندهی اسوشیتدپرس در نیویورک، مسیر ترقی را به سرعت پیمود. نخستین رمان او با نام «یکشنبه سیاه» در سال 1975 منتشر شد و دو سال بعد توسط «جان فرانکن هایمر» به فیلم درآمد. داستانهای بعدی وی بهترتیب «اژدهای سرخ» در سال 1981، سکوت برهها در سال 1988 و هانیبال در سال 1999 منتشر شدند.
دکتر لکتر در اژدهای سرخ تنها یک شخصیت جانبی بود، اما سکوت برهها او را به نقطه عطف ماجرا بدل کرد.
سه سال بعد جاناتان دمی این داستان را به تصویر کشید و نقش دکتر لکتر را به آنتونی هاپکینز سپرد: نتیجه خارق العاده بود. تماشاگران و منتقدان، به اتفاق، از فیلم استقبال کردند و سازندگان، جوایز اسکار بهترین بازیگر مرد و زن نقش اول، بهترین کارگردانی، بهترین فیلم و بهترین تدوین سال را درو کردند.
جریان از این قرار است که «کلاریس استرلینگ» از سوی اف.بی.آی مسئول رسیدگی به پرونده یک قاتل زنجیرهای روانپریش به نام «بوفالو بیل» میشود که پوست قربانیانش را -که همه زن هستنند- میکند. تنها یک نفر قادر به کمک کردن به اوست، و آن کسی نیست جز یک دکتر روانشناسِ «آدمخوار» به نام هانیبال لکتر... موفقیت بزرگ سکوت برهها باعث ترغیب هریس به نگاشتن ادامهی داستان شد. کتاب «هانیبال» به قوت سکوت برهها نبود، ولی طرفداران پروپاقرصش را راضی نگه داشت. هانیبال در ایتالیا زندگی آرامی را آغاز کرده بود، درحالیکه یکی از قربانیان سابق آدمخواریهای دکتر -که حالا از ریخت و قیافه افتاده و از زندگی عادی بازمانده است- برای بهچنگآوردن او دست به هر کاری میزند و ناگفته پیداست که پای کلاریس هم به ماجرا باز شده و... .
کار ساخت فیلم، بلافاصله بعد از موافقت آنتونی هاپکینز و به کارگردانی ریدلی اسکات کبیر در حالی آغاز شد که جودی فاستر دیگر جرأت گذاشتن نقاب «کلارنس استرلینگ» به چهره را در خود نمیدید، این بود که جولین مور جانشین وی شد و سیر نزولی فیلم آغاز گردید. «هانیبال» اگرچه در مقابل اثر قبلی گامی به جلو به حساب نمیآمد، لیکن ثابت کرد همچنان میشود از این محصول پول درآورد! و همین برای دوبارهسازی نهچندان ضروری «شکارچی انسان -1986 مایکل مان-»، این بار به نام «اژدهای سرخ» کافی بود. به نظر میرسید پرونده لکتر آدمخوار پس از «اژدهای سرخ» بسته شده باشد، اما انگار زمان استخراج طلا از معدن آقای دکتر هنوز به پایان نرسیده بود! توماس هریس، درخواستِ بسیاری از علاقهمندان مجموعه را لبیک گفت و «خیزش هانیبال» را نگاشت. خیلیها کنجکاو بودند تا از خاستگاه هیولای آدمخوار سردربیاورند و این کتاب قرار بود پاسخ آنها باشد...
دینو دولارنتیس، تهیهکنندهی آثار بزرگانی چون فلینی، بلافاصله پس از اعلام خبر انتشار قریبالوقوع کتاب، حقوق سینماییاش را خرید. هریس هم که زمینه را مساعد میدید، قبول کرد شخصاً وظیفه اقتباس از داستان و نگارش فیلمنامه را برعهده بگیرد.
کتاب اژدهای سرخ(Red Dragon) در سال (1981) نگاشته و فیلم های اقتباسی از این کتاب Manhunter در سال (1986) و Red Dragon در سال (2002) ساخته شد.
لکتر بعد از این ملاقات پیامی رمزگذاری شده به دندانپری میدهد که ....
*توماس هریس (زاده 11 آوریل 1940) نویسنده و نمایشنامهنویس آمریکایی است که بیشتر برای سری رمانهایش دربارهی شخصیت «هانیبال لکتر» شناخته میشود. همهی کارهای او به فیلم تبدیل شدهاند. از جمله آن ها میتوان به «سکوت برهها» اشاره کرد که سومین فیلم در تاریخ جایزهی اسکار بود که در بخشهای مختلف اصلی برنده جایزه شد.
هریس، کارش را با خبرنگاری جنایی در آمریکا و مکزیک آغاز کرد و پس از مدتی بهعنوان نمایندهی اسوشیتدپرس در نیویورک، مسیر ترقی را به سرعت پیمود. نخستین رمان او با نام «یکشنبه سیاه» در سال 1975 منتشر شد و دو سال بعد توسط «جان فرانکن هایمر» به فیلم درآمد. داستانهای بعدی وی بهترتیب «اژدهای سرخ» در سال 1981، سکوت برهها در سال 1988 و هانیبال در سال 1999 منتشر شدند.
دکتر لکتر در اژدهای سرخ تنها یک شخصیت جانبی بود، اما سکوت برهها او را به نقطه عطف ماجرا بدل کرد.
سه سال بعد جاناتان دمی این داستان را به تصویر کشید و نقش دکتر لکتر را به آنتونی هاپکینز سپرد: نتیجه خارق العاده بود. تماشاگران و منتقدان، به اتفاق، از فیلم استقبال کردند و سازندگان، جوایز اسکار بهترین بازیگر مرد و زن نقش اول، بهترین کارگردانی، بهترین فیلم و بهترین تدوین سال را درو کردند.
جریان از این قرار است که «کلاریس استرلینگ» از سوی اف.بی.آی مسئول رسیدگی به پرونده یک قاتل زنجیرهای روانپریش به نام «بوفالو بیل» میشود که پوست قربانیانش را -که همه زن هستنند- میکند. تنها یک نفر قادر به کمک کردن به اوست، و آن کسی نیست جز یک دکتر روانشناسِ «آدمخوار» به نام هانیبال لکتر... موفقیت بزرگ سکوت برهها باعث ترغیب هریس به نگاشتن ادامهی داستان شد. کتاب «هانیبال» به قوت سکوت برهها نبود، ولی طرفداران پروپاقرصش را راضی نگه داشت. هانیبال در ایتالیا زندگی آرامی را آغاز کرده بود، درحالیکه یکی از قربانیان سابق آدمخواریهای دکتر -که حالا از ریخت و قیافه افتاده و از زندگی عادی بازمانده است- برای بهچنگآوردن او دست به هر کاری میزند و ناگفته پیداست که پای کلاریس هم به ماجرا باز شده و... .
کار ساخت فیلم، بلافاصله بعد از موافقت آنتونی هاپکینز و به کارگردانی ریدلی اسکات کبیر در حالی آغاز شد که جودی فاستر دیگر جرأت گذاشتن نقاب «کلارنس استرلینگ» به چهره را در خود نمیدید، این بود که جولین مور جانشین وی شد و سیر نزولی فیلم آغاز گردید. «هانیبال» اگرچه در مقابل اثر قبلی گامی به جلو به حساب نمیآمد، لیکن ثابت کرد همچنان میشود از این محصول پول درآورد! و همین برای دوبارهسازی نهچندان ضروری «شکارچی انسان -1986 مایکل مان-»، این بار به نام «اژدهای سرخ» کافی بود. به نظر میرسید پرونده لکتر آدمخوار پس از «اژدهای سرخ» بسته شده باشد، اما انگار زمان استخراج طلا از معدن آقای دکتر هنوز به پایان نرسیده بود! توماس هریس، درخواستِ بسیاری از علاقهمندان مجموعه را لبیک گفت و «خیزش هانیبال» را نگاشت. خیلیها کنجکاو بودند تا از خاستگاه هیولای آدمخوار سردربیاورند و این کتاب قرار بود پاسخ آنها باشد...
دینو دولارنتیس، تهیهکنندهی آثار بزرگانی چون فلینی، بلافاصله پس از اعلام خبر انتشار قریبالوقوع کتاب، حقوق سینماییاش را خرید. هریس هم که زمینه را مساعد میدید، قبول کرد شخصاً وظیفه اقتباس از داستان و نگارش فیلمنامه را برعهده بگیرد.
کتاب اژدهای سرخ(Red Dragon) در سال (1981) نگاشته و فیلم های اقتباسی از این کتاب Manhunter در سال (1986) و Red Dragon در سال (2002) ساخته شد.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان