منو
 باهمانِ تنهایان

باهمانِ تنهایان

  • 10 قطعه
  • 305 دقیقه مدت کتاب
  • 48 دریافت شده
کتاب باهمان تنهایان، نوشته‌ی مریم نظام‌دوست و ویراسته‌ی زهرا ابراهیم‌پور، با همکاری مؤسسه‌ی بهداری رزمی دفاع مقدس و مقاومت منتشر شده است. این اثر مجموعه‌ای از روایت‌های مستند و شخصی همسران نیروهای بهداری رزمی در دوران جنگ ایران و عراق است.

از ایرانصدا بشنوید

کتاب باهمان تنهایان (خاطراتی از همسران نیروهای بهداری رزمی دفاع مقدس) مجموعه‌ای از خاطرات و روایت‌های واقعی همسران نیروهای بهداری رزمی در دوران دفاع مقدس است که مؤسسه‌ی بهداری رزمی دفاع مقدس و مقاومت گردآوری کرده است.
روایت‌ها از زبان زنان مختلفی بیان می‌شود که هریک تجربه‌های متفاوتی از زندگی در کنار همسر رزمنده‌ی خود دارند؛ از روزهای آغازین انقلاب و جنگ تا سال‌های پس از آن. کتاب به بازتاب نقش زنان در پشتیبانی از جبهه، مدیریت خانواده در غیاب همسران و مواجهه با سختی‌ها و دل‌تنگی‌ها می‌پردازد.
فضای کتاب تصویری از زندگی اجتماعی و خانوادگی زنان در دهه‌ی 1360 و شرایط خاص جنگ را ترسیم می‌کند. در کنار روایت‌های شخصی، به موضوعاتی چون مهاجرت اجباری، فعالیت‌های اجتماعی زنان، تربیت فرزندان و تأثیر جنگ بر ساختار خانواده نیز پرداخته می‌شود.
این اثر در قالب خاطره‌نویسی و روایت‌های مستند، بخشی از تاریخ شفاهی زنان ایرانی در دوران دفاع مقدس را ثبت کرده است.

بخشی از کتاب باهمان تنهایان
«بابا سر کوچه مکانیکی داشت. موتور و دوچرخه و این‌چیزها تعمیر می‌کرد. مرد پرحوصله و مهربانی بود. مامان عزت خانه‌دار بود، اما بااین‌حال اهل مطالعه بود و خوش‌فکر. بین قوم‌وخویش و همسایه هرکس مشکلی پیدا می‌کرد می‌آمد سراغ مامان. راهکارهای مامان همیشه ناب و راهگشا بود؛ جوری که دیگر همه به او ایمان آورده بودیم و حرفی روی حرفش نمی‌زدیم. جنگ که شروع شد، هربار تلویزیون را روشن می‌کردیم، اخبار جنگ و ویرانی و موشک‌باران و اسارت و شهادت پخش می‌شد؛ اما مامان معتقد بود به‌جای ترس و غم و غصه باید کاری بکنیم. این بود که با مدیریت او بعضی روزها همسایه‌ها دور هم جمع می‌شدند و برای رزمنده‌ها مربا و نان می‌پختند. بعضی‌ها هم بااینکه خودشان نان شبشان را هم نداشتند، همان چیزی را که داشتند نصف می‌کردند و می‌فرستادند منطقه برای رزمنده‌ها. وقتی یکی از همسایه‌ها می‌رفت جبهه، بقیه‌ی همسایه‌ها حواسشان به زن و بچه‌ی او بود. مردم حتی سهمیه‌ی نفتشان را هم با هم تقسیم می‌کردند که مبادا در نبود مردها، به زن‌ها و بچه‌هایشان سخت بگذرد. مدارس هم همدل و همراه مردم بودند. بین دانش‌آموزان کاموا پخش می‌کردند تا در اوقات بیکاری توی خانه و مدرسه برای رزمنده‌ها شال و کلاه ببافند. البته که اجباری در کار نبود؛ اما من و زهرا و معصومه عاشق این بودیم که برای رزمنده‌ها کاری انجام بدهیم.»

امتیاز

کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان

5

محتوا و داستان

5

فصل ها

مشخصات کتاب گویا

سایر مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    نظری ثبت نشده است

تصاویر

کتاب گویا