- 6552
- 1000
- 1000
- 1000
نغمههای کوچک بازگشت
نعیم حمدان به همراه همسرش، حنانه، خبرنگار روزنامهای در رامالله، مأمور تهیه گزارشی از زندگینامه احمد عوده، شاعر فلسطینی ساکن رامالله، شدند و احمد عوده نیز به آنها اعتماد کرد و از جریان درگیریها و آوارگیهایش با این زوج گفت...
از ایرانصدا بشنوید
«احمد عوده » تعریف میکند در بحبوحه جنگ شش روزه درگیر مبارزه بود که مجبور به ترک وطن و پناهندگی به فرانسه شد و مهمترین اتفاق در زمان اقامتش در پاریس رخ داد.
در شبی بارانی ژولیت، زنی که به او علاقمند بود، بهطور ناگهانی کشته شد. پس از کشتهشدن ژولیت، که عضو یک گروه مخفی ضدصهیونیستی در فرانسه بود، اتهام قتل متوجه عوده شد و عوده مجبور شد با دوستان خود در نهضت مقاومت در پاریس وداع کند و مخفیانه از فرانسه خارج شود.
عوده، شاعر معروف فلسطینی، پس از ترجمهی مجموعه شعرهایش به زبانهای مختلف و دعوت به سخنرانی در اقصینقاط جهان، به عنوان امید آینده نوبل مطرح شد.
از سوی دیگر حنانه مغنیسی، به دنبال پدری می گشت که هرگز او را ندیده بود. در پایان یکی از مصاحبهها نامهای به خانه عوده در رامالله فرستاده شد که حسابی او را دگرگون کرد. عوده پس از دریافت نامه، مصاحبههای بعدی را کنسل کرد و هیچ خبری از او دریافت نشد تا اینکه یک روز ...
احمد عوده: «یادم میآد یک روز بارونی بود ... روزی که من با ژولیت قرار داشتم ... تو پاریس.
چتری که میماند در خیابانهای بارانی، چتری باز و واژگون شاید زوجی عاشق بودند در باران عصرگاهی چه تلخ می خواند این باران برای رفتههای این راه...
چه تلخ بر سرم که دور و دورتر می شوم از خاکه های بارانی خاکم ... اوه چه شعر خوبی یادم باشه یادداشتش کنم ...»
این داستان برگرفته از زندگینامه «احمد عوده»، شاعر فلسطینی در ایام آوارگی در کشورهای اردن، مصر و فرانسه است.
در شبی بارانی ژولیت، زنی که به او علاقمند بود، بهطور ناگهانی کشته شد. پس از کشتهشدن ژولیت، که عضو یک گروه مخفی ضدصهیونیستی در فرانسه بود، اتهام قتل متوجه عوده شد و عوده مجبور شد با دوستان خود در نهضت مقاومت در پاریس وداع کند و مخفیانه از فرانسه خارج شود.
عوده، شاعر معروف فلسطینی، پس از ترجمهی مجموعه شعرهایش به زبانهای مختلف و دعوت به سخنرانی در اقصینقاط جهان، به عنوان امید آینده نوبل مطرح شد.
از سوی دیگر حنانه مغنیسی، به دنبال پدری می گشت که هرگز او را ندیده بود. در پایان یکی از مصاحبهها نامهای به خانه عوده در رامالله فرستاده شد که حسابی او را دگرگون کرد. عوده پس از دریافت نامه، مصاحبههای بعدی را کنسل کرد و هیچ خبری از او دریافت نشد تا اینکه یک روز ...
احمد عوده: «یادم میآد یک روز بارونی بود ... روزی که من با ژولیت قرار داشتم ... تو پاریس.
چتری که میماند در خیابانهای بارانی، چتری باز و واژگون شاید زوجی عاشق بودند در باران عصرگاهی چه تلخ می خواند این باران برای رفتههای این راه...
چه تلخ بر سرم که دور و دورتر می شوم از خاکه های بارانی خاکم ... اوه چه شعر خوبی یادم باشه یادداشتش کنم ...»
این داستان برگرفته از زندگینامه «احمد عوده»، شاعر فلسطینی در ایام آوارگی در کشورهای اردن، مصر و فرانسه است.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
نظری ثبت نشده است