- 20077
- 1000
- 1000
- 1000
بختیارنامه
بختیارنامه، داستان منثور کهن فارسی، یک قصه ی اصلی و نه قصه ی فرعی است که قدیمیترین روایت آن ظاهراً از شمسالدین محمد دقیقی مروزی در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم است.
از ایرانصدا بشنوید
آزادبخت، پادشاه سیستان، از اوضاع کشور و اقامه ی عدل در سرزمینش ناراضی است و خبرهایی از گوشه و کنار می شنود. او سپهسالار لشکرش را به سوی نقاط مختلف کشور روانه می کند تا اوضاع را بررسی کنند. سپهسالار او دختری دارد که شاه از وجود او مطلع نیست. دختر همان شب در خواب می بیند که پدرش با لشکری به او حمله ور شده است و قصد دارد او را به اسارت ببرد.
روزی شاه، به قصد شکار، از خانه خارج می شود و در مسیرش دختری زیبارو را می بیند و سخت عاشق او می شود. شاه، با کمک وزیرش، از دختر خواستگاری می کند و متوجه می شوند که او دختر سپهسالار است. دختر پیشنهاد آزادبخت را می پذیرد و آنها ازدواج می کنند و در همان روز پیغامی برای سپسالار می فرستند تا خبر ازدواجشان را به او اطلاع دهند. سپهسالار که سخت عصبانی شده است، با خود فکر می کند که شاه او را از آنجا دور کرده تا به مقاصدش برسد؛ پس با لشکریانش به سیستان حمله می کند.
در این زمان دختر سپهسالار فرزندی در راه دارد. شاه و همسر باردارش پا به فرار می گذارند و در بیابان، کودک آنها متولد می شود و آنها به اجبار فرزندشان را در کنار چاهی رها می کنند و می روند تا در فرصت مناسب او را بردارند. آنها درپی جنگی، دوباره تاج و تخت سیستان را پس می گیرند، اما فرزندشان را نمی یابند.
سال ها می گذرد. خداداد که جوانی بسیار لایق و جنگجوست، همراه پدرش به عیاری می پردازند و از مالی که از کاروانان به دست می آورند، به نیازمندان کمک می کنند.
در یکی از روزها، خداداد اسیر می شود. در این زمان به آزادبخت خبر می رسد که دزدی از طراران، جوانی را با خود به سیستان آورده است و او اینک پسرخوانده ی رئیس کاروان سیستان است. پسر به دربار شاه می آید درحالیکه گوهری قیمتی به بازو دارد که یادآور فرزند آزادبخت است و او را به فکر فرومی برد.
آزادبخت از پدرخوانده ی خداداد می خواهد تا سرپرستی او را به شاه بسپارد. شاه، خداداد را بختیار می نامد و او را در دربار نگه می دارد.
بختیار همه ی وظایف خود را به خوبی انجام می دهد و تحولات بسیاری در دربار به وجود می آورد. برخی از درباریان با بختیار درگیر می شوند و برای براندازی او نقشه هایی می کشند.
وزیر اعظم پاکدامنی او را نشانه گرفته و با دیگران تصمیم می گیرند تا او را در حالت مستی از دری پنهانی به خلوت سرای شاه و نزد همسر او بفرستند تا شاه به او بی اعتماد شود.
ازسوی دیگر، وزیر اعظم بانو را نیز تحریک کرده و از او می خواهد که به شاه بگوید که بختار این کار را قبلاً نیز انجام داده و پنهانی به اتاق او آمده است. نقشه های درباریان به نتیجه می رسد و آزادبخت دستور می دهد تا بختیار را به دار آویزند.
در آن زمان پدر خوانده اش می آید و حقیقت را می گوید. آزادبخت و همسرش متوجه می شوند که او همان فرزند گمشده شان است.
آزادبخت بعد از تنبیه وزیر اعظم، ملک سیستان را به بختیار می سپارد و به خوشی در کنار هم زندگی می کنند.
***
کهن ترین متن فارسی بختیارنامه که امروزه در دسترس است، به احتمال بسیار، تحریر دقایقی مروزی، از واعظان قرن ششم یا اوایل قرن هفتم هجری است که عوفی از او و تمایلش به نثر مسجع یاد کرده و گفته است که او «بختیارنامه و سندبادنامه را لباس عبارت پوشانیده است».
به اعتقاد ذبیح الله صفا، در قرن چهارم هجری قمری، بختیارنامه از اصل پهلوی، یا ترجمه ی عربی به فارسی ساده ترجمه شده بود و دقایقی مروزی، براساس آن، متنی مصنوع از نو نوشته است. تحریر عربی بختیارنامه، با عنوان «عجائب البخت فی قصة الاحدی عشر وزیراً و ماجری لهم مع ابن الملک آزادبخت»، قدیمی تر از تحریر فارسی است و 11 باب دارد. صفا آن را به متن پهلویِ قصه نزدیک تر می داند.
روزی شاه، به قصد شکار، از خانه خارج می شود و در مسیرش دختری زیبارو را می بیند و سخت عاشق او می شود. شاه، با کمک وزیرش، از دختر خواستگاری می کند و متوجه می شوند که او دختر سپهسالار است. دختر پیشنهاد آزادبخت را می پذیرد و آنها ازدواج می کنند و در همان روز پیغامی برای سپسالار می فرستند تا خبر ازدواجشان را به او اطلاع دهند. سپهسالار که سخت عصبانی شده است، با خود فکر می کند که شاه او را از آنجا دور کرده تا به مقاصدش برسد؛ پس با لشکریانش به سیستان حمله می کند.
در این زمان دختر سپهسالار فرزندی در راه دارد. شاه و همسر باردارش پا به فرار می گذارند و در بیابان، کودک آنها متولد می شود و آنها به اجبار فرزندشان را در کنار چاهی رها می کنند و می روند تا در فرصت مناسب او را بردارند. آنها درپی جنگی، دوباره تاج و تخت سیستان را پس می گیرند، اما فرزندشان را نمی یابند.
سال ها می گذرد. خداداد که جوانی بسیار لایق و جنگجوست، همراه پدرش به عیاری می پردازند و از مالی که از کاروانان به دست می آورند، به نیازمندان کمک می کنند.
در یکی از روزها، خداداد اسیر می شود. در این زمان به آزادبخت خبر می رسد که دزدی از طراران، جوانی را با خود به سیستان آورده است و او اینک پسرخوانده ی رئیس کاروان سیستان است. پسر به دربار شاه می آید درحالیکه گوهری قیمتی به بازو دارد که یادآور فرزند آزادبخت است و او را به فکر فرومی برد.
آزادبخت از پدرخوانده ی خداداد می خواهد تا سرپرستی او را به شاه بسپارد. شاه، خداداد را بختیار می نامد و او را در دربار نگه می دارد.
بختیار همه ی وظایف خود را به خوبی انجام می دهد و تحولات بسیاری در دربار به وجود می آورد. برخی از درباریان با بختیار درگیر می شوند و برای براندازی او نقشه هایی می کشند.
وزیر اعظم پاکدامنی او را نشانه گرفته و با دیگران تصمیم می گیرند تا او را در حالت مستی از دری پنهانی به خلوت سرای شاه و نزد همسر او بفرستند تا شاه به او بی اعتماد شود.
ازسوی دیگر، وزیر اعظم بانو را نیز تحریک کرده و از او می خواهد که به شاه بگوید که بختار این کار را قبلاً نیز انجام داده و پنهانی به اتاق او آمده است. نقشه های درباریان به نتیجه می رسد و آزادبخت دستور می دهد تا بختیار را به دار آویزند.
در آن زمان پدر خوانده اش می آید و حقیقت را می گوید. آزادبخت و همسرش متوجه می شوند که او همان فرزند گمشده شان است.
آزادبخت بعد از تنبیه وزیر اعظم، ملک سیستان را به بختیار می سپارد و به خوشی در کنار هم زندگی می کنند.
***
کهن ترین متن فارسی بختیارنامه که امروزه در دسترس است، به احتمال بسیار، تحریر دقایقی مروزی، از واعظان قرن ششم یا اوایل قرن هفتم هجری است که عوفی از او و تمایلش به نثر مسجع یاد کرده و گفته است که او «بختیارنامه و سندبادنامه را لباس عبارت پوشانیده است».
به اعتقاد ذبیح الله صفا، در قرن چهارم هجری قمری، بختیارنامه از اصل پهلوی، یا ترجمه ی عربی به فارسی ساده ترجمه شده بود و دقایقی مروزی، براساس آن، متنی مصنوع از نو نوشته است. تحریر عربی بختیارنامه، با عنوان «عجائب البخت فی قصة الاحدی عشر وزیراً و ماجری لهم مع ابن الملک آزادبخت»، قدیمی تر از تحریر فارسی است و 11 باب دارد. صفا آن را به متن پهلویِ قصه نزدیک تر می داند.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان