- 12469
- 1000
- 1000
- 1000
حکایت سه دله دزد
قباد در بازار سداسمال مشغول فروختن جنسهای دزدی است که سیامک، دوستش، خبر آزادی برادرش (اتابک) را از زندان میدهد. اتابک که بهخاطر اشتباه قباد و سیامک در دزدی قبلی دستگیر شده بود، با دیدن آنها عصبانی میشود و با هر دوی آنها دعوا میکند.
از ایرانصدا بشنوید
چند روز بعد، قباد به سراغ سیامک میرود و خبرِ دزدی یک نقشهی گنج را میدهد و اینکه با کمک اتابک میتوانند نقشه را از آن خانه بدزدند و بعد هم به سراغ گنج بروند.
سیامک معتقد است روی اتابک نمیشود حساب کرد؛ چون از وقتی آزاد شده، تغییر کرده است و دیگر نمیخواهد کار خلاف کند و الان هم در یک ساختمان بنایی میکند. او میخواهد راه پدرش را که یک معمار بوده، ادامه بدهد.
قباد آدرس آن ساختمان را از سیامک میگیرد و به سراغ اتابک میرود. اتابک با دیدن قباد عصبانی میشود. اما قباد با چربزبانی سعی میکند نظر او را جلب کند.
قباد و سیامک و اتابک، برای دزدی نقشهی گنج به خانهای میروند که در آن قتلی توسط گروه خلافکاری اتفاق میافتد. آنها که نقشه را از قبل پیدا کرده بودند، با دیدن این اتفاق سریع از آنجا فرار میکنند؛ اما اتابک گوشی موبایل خود را جامیگذارد. اتابک تصمیم میگیرد که خودش را به پلیس معرفی کند و واقعیت را بگوید؛ اما قباد این راه را درست نمیداند.
با صحبتهایی که قباد میکند قرار میشود آنها نقشهی گنج را پیش نقشهخوان ببرند. در همان لحظه پلیس سرمیرسد و آنها فرار می کنند. این قتل به گردن اتابک میافتد و پلیس بهدنبال دستگیری اوست.
اتابک و قباد و سیامک، به سراغ اردشیر که کارش نقشهخوانی است، میروند. اردشیر میگوید همراه این نقشه یک نشانه وجود دارد و بدون آن نشانه، نمیتواند گنج را پیدا کند. آنها مجبور میشوند دوباره به خانهی مقتول بروند که در آنجا دوباره آن گروه خلافکار را میبینند و متوجه میشوند که آن گروه هم به دنبال نقشهی گنج هستند. آنها دفتر خاطرات (که همان نشانهی گنج است) را برمیدارند و به محل گنج (روستای گلافرا) میروند اما متوجه میشوند محل گنج که خانهی مرحوم کرم کلاته بوده، وقف مسجد شده است.
آنها نزدیکیهای سحر، پنهانی وارد مسجد میشوند تا گنج را پیدا کنند که در همین لحظه، سیدآقا (خادم مسجد) وارد میشود و آنها سریع از آنجا فرار میکنند.
اتابک که دیگه خسته شده، از قباد و سیامک جدا میشود و دیگر حاضر نیست با آنها به دنبال گنج برود. اتابک در راه برگشت، لیلا (دختر سیدآقا) را میبیند و خودش را یکی از بستگان مرحوم کریم کلاته جامیزند و میگوید که تازه از آرژانتین برگشته و بیان میکند که دلیل برگشتنش، «دادن افطاری» است.
اتابک با گفتن این دروغ، سراغ قباد و سیامک میرود و قرار میشود که با این نقشه، دوباره وارد روستا شود. او به بهانه افطاری دادن و خدمت به مردم روستا، خودش را به سیدآقا نزدیک میکند. اتابک که نمیتواند دستتنها کاری از پیش ببرد، از قباد و سیامک میخواهد که به بهانهی تعمیر مسجد با او دست به کار شوند تا زودتر جای گنج را پیدا کنند؛ اما مشکل حضور سیدآقاست.
آنها تصمیم میگیرند که با ریختن شربت خوابآور در چای سیدآقا او را بخوابانند. اتابک شربت خوابآور را در چای سیدآقا میریزد.
از طرفی، لیلا که به دنبال سیدآقا میگردد، اتابک را با قباد و سیامک میبیند. اتابک به دروغ به لیلا می گوید که قرار است دوستانش برای تعمیر مسجد به او کمک کنند. در این لحظه، آرمان، سیدآقا را بیهوش پیدا میکند. چون قلب سیدآقا با باتری کار میکند، حالش بد میشود و سریع او را به بیمارستان منتقل میکنند و در بخش مراقبتهای ویژه بستری میشود.
در آنجا سیامک متوجه میشود که نقشهی گنج را در مسجد جا گذاشته است. آنها وقتی به مسجد برمیگردند، نقشهی گنج را پیدا نمیکنند. بعد از اینکه همه جا را میگردند، از زبان کسی که در دزدی هم دست آنها می شود، میشنوند که شاید نقشهی گنج در خانه ی حاج آقا یاوری باشد. پس قرار میشود به بهانهای به خانهی حاج آقا یاوری بروند تا نقشهی گنج را از آنجا بردارند.
آنها به خانهی حاج آقا یاوری میروند اما نقشهی گنج را پیدا نمیکنند، اما یک ساک پر از پول میبینند. قباد می خواهد این ساک را بدزدد که اتابک مانع آن میشود.
وقتی آنها مشغول تعمیر خانه ی ننه سلمان هستند، استوار شیرمرز به دیدن ننه سلمان میآید که نقشهی گنج را در دست او میبینند. گویا نقشه را لیلا در حیاط مسجد پیدا کرده و آن را به استوار داده است.
به همین خاطر، اتابک و قباد به بهانهی دادن افطاری به کلانتری میروند و در یک فرصت نقشه را از گروهبان «آل نعمه» میدزدند.
در نهایت وقتی که میخواهند در مسجد شروع به کار کنند، «نادر» که یکی از خلافکاران روستاست، ازطریق گروهبان آل نعمه متوجه میشود که یک نقشه ی گنج گم شده است. او به اتابک و دوستانش شک میکند. او میخواهد به بهانهی کمک در تعمیر مسجد سر از کار آنها دربیاورد که اتابک مانع میشود.
وقتی اتابک برای عیادت سیدآقا به خانهاش میرود، نادر هم به آنجا می رود و متوجه میشود که نقشهی گنج پیش اتابک است. به همین خاطر، موقع افطار که اتابک و سیامک و قباد، مشغول دادن افطاری به اهالی روستا در مسجد هستند، از این موقعیت استفاده میکند و به همراه دوستش (صفدر)، پنهانی وارد خانهی ننه سلمان میشوند و در بین وسایل اتابک نقشهی گنج را پیدا میکنند.
وقتی اتابک و قباد و سیامک به خانه ی ننه سلمان برمیگردند، متوجه میشوند که نادر نقشه را دزدیده است.
نادر در یک ملاقات پنهانی با قباد از او در ازای نقشهی گنج، پول زیاد و یک سهم از گنج میخواهد. قباد هم با سیامک نقشه میکشد که پنهانی، دور از چشم اتابک، به خانه ی حاج آقا یاوری بروند و آن ساک پول را که آنجا دیده بودند، بدزدند.
آنها به خانهی حاجآقا یاوری رفتند اما از ساک پول خبری نبود. ساک پول را حاج آقا یاوری به امانت به سیدآقا سپرده بود که قباد و سیامک از آن بیخبر بودند.
از طرفی اتابک که خسته شده بود، قصد داشت که خودش را به پلیس معرفی کند، اما قباد مانع او میشود و میگوید که کار مسجد و مدرسه را تمام کن، بعد برو. قباد حتی به اتابک قول می دهد که خودش و سیامک در تعمیر مسجد و مدرسه، کمکش کنند.
قباد پس از قانع کردن اتابک برای اتمام کار تعمیر مسجد و مدرسه، همراه سیامک به خانهی نادر میروند تا نقشهی گنج را از آنجا بدزدند؛ اما نادر مچ آنها را میگیرد....
سیامک معتقد است روی اتابک نمیشود حساب کرد؛ چون از وقتی آزاد شده، تغییر کرده است و دیگر نمیخواهد کار خلاف کند و الان هم در یک ساختمان بنایی میکند. او میخواهد راه پدرش را که یک معمار بوده، ادامه بدهد.
قباد آدرس آن ساختمان را از سیامک میگیرد و به سراغ اتابک میرود. اتابک با دیدن قباد عصبانی میشود. اما قباد با چربزبانی سعی میکند نظر او را جلب کند.
قباد و سیامک و اتابک، برای دزدی نقشهی گنج به خانهای میروند که در آن قتلی توسط گروه خلافکاری اتفاق میافتد. آنها که نقشه را از قبل پیدا کرده بودند، با دیدن این اتفاق سریع از آنجا فرار میکنند؛ اما اتابک گوشی موبایل خود را جامیگذارد. اتابک تصمیم میگیرد که خودش را به پلیس معرفی کند و واقعیت را بگوید؛ اما قباد این راه را درست نمیداند.
با صحبتهایی که قباد میکند قرار میشود آنها نقشهی گنج را پیش نقشهخوان ببرند. در همان لحظه پلیس سرمیرسد و آنها فرار می کنند. این قتل به گردن اتابک میافتد و پلیس بهدنبال دستگیری اوست.
اتابک و قباد و سیامک، به سراغ اردشیر که کارش نقشهخوانی است، میروند. اردشیر میگوید همراه این نقشه یک نشانه وجود دارد و بدون آن نشانه، نمیتواند گنج را پیدا کند. آنها مجبور میشوند دوباره به خانهی مقتول بروند که در آنجا دوباره آن گروه خلافکار را میبینند و متوجه میشوند که آن گروه هم به دنبال نقشهی گنج هستند. آنها دفتر خاطرات (که همان نشانهی گنج است) را برمیدارند و به محل گنج (روستای گلافرا) میروند اما متوجه میشوند محل گنج که خانهی مرحوم کرم کلاته بوده، وقف مسجد شده است.
آنها نزدیکیهای سحر، پنهانی وارد مسجد میشوند تا گنج را پیدا کنند که در همین لحظه، سیدآقا (خادم مسجد) وارد میشود و آنها سریع از آنجا فرار میکنند.
اتابک که دیگه خسته شده، از قباد و سیامک جدا میشود و دیگر حاضر نیست با آنها به دنبال گنج برود. اتابک در راه برگشت، لیلا (دختر سیدآقا) را میبیند و خودش را یکی از بستگان مرحوم کریم کلاته جامیزند و میگوید که تازه از آرژانتین برگشته و بیان میکند که دلیل برگشتنش، «دادن افطاری» است.
اتابک با گفتن این دروغ، سراغ قباد و سیامک میرود و قرار میشود که با این نقشه، دوباره وارد روستا شود. او به بهانه افطاری دادن و خدمت به مردم روستا، خودش را به سیدآقا نزدیک میکند. اتابک که نمیتواند دستتنها کاری از پیش ببرد، از قباد و سیامک میخواهد که به بهانهی تعمیر مسجد با او دست به کار شوند تا زودتر جای گنج را پیدا کنند؛ اما مشکل حضور سیدآقاست.
آنها تصمیم میگیرند که با ریختن شربت خوابآور در چای سیدآقا او را بخوابانند. اتابک شربت خوابآور را در چای سیدآقا میریزد.
از طرفی، لیلا که به دنبال سیدآقا میگردد، اتابک را با قباد و سیامک میبیند. اتابک به دروغ به لیلا می گوید که قرار است دوستانش برای تعمیر مسجد به او کمک کنند. در این لحظه، آرمان، سیدآقا را بیهوش پیدا میکند. چون قلب سیدآقا با باتری کار میکند، حالش بد میشود و سریع او را به بیمارستان منتقل میکنند و در بخش مراقبتهای ویژه بستری میشود.
در آنجا سیامک متوجه میشود که نقشهی گنج را در مسجد جا گذاشته است. آنها وقتی به مسجد برمیگردند، نقشهی گنج را پیدا نمیکنند. بعد از اینکه همه جا را میگردند، از زبان کسی که در دزدی هم دست آنها می شود، میشنوند که شاید نقشهی گنج در خانه ی حاج آقا یاوری باشد. پس قرار میشود به بهانهای به خانهی حاج آقا یاوری بروند تا نقشهی گنج را از آنجا بردارند.
آنها به خانهی حاج آقا یاوری میروند اما نقشهی گنج را پیدا نمیکنند، اما یک ساک پر از پول میبینند. قباد می خواهد این ساک را بدزدد که اتابک مانع آن میشود.
وقتی آنها مشغول تعمیر خانه ی ننه سلمان هستند، استوار شیرمرز به دیدن ننه سلمان میآید که نقشهی گنج را در دست او میبینند. گویا نقشه را لیلا در حیاط مسجد پیدا کرده و آن را به استوار داده است.
به همین خاطر، اتابک و قباد به بهانهی دادن افطاری به کلانتری میروند و در یک فرصت نقشه را از گروهبان «آل نعمه» میدزدند.
در نهایت وقتی که میخواهند در مسجد شروع به کار کنند، «نادر» که یکی از خلافکاران روستاست، ازطریق گروهبان آل نعمه متوجه میشود که یک نقشه ی گنج گم شده است. او به اتابک و دوستانش شک میکند. او میخواهد به بهانهی کمک در تعمیر مسجد سر از کار آنها دربیاورد که اتابک مانع میشود.
وقتی اتابک برای عیادت سیدآقا به خانهاش میرود، نادر هم به آنجا می رود و متوجه میشود که نقشهی گنج پیش اتابک است. به همین خاطر، موقع افطار که اتابک و سیامک و قباد، مشغول دادن افطاری به اهالی روستا در مسجد هستند، از این موقعیت استفاده میکند و به همراه دوستش (صفدر)، پنهانی وارد خانهی ننه سلمان میشوند و در بین وسایل اتابک نقشهی گنج را پیدا میکنند.
وقتی اتابک و قباد و سیامک به خانه ی ننه سلمان برمیگردند، متوجه میشوند که نادر نقشه را دزدیده است.
نادر در یک ملاقات پنهانی با قباد از او در ازای نقشهی گنج، پول زیاد و یک سهم از گنج میخواهد. قباد هم با سیامک نقشه میکشد که پنهانی، دور از چشم اتابک، به خانه ی حاج آقا یاوری بروند و آن ساک پول را که آنجا دیده بودند، بدزدند.
آنها به خانهی حاجآقا یاوری رفتند اما از ساک پول خبری نبود. ساک پول را حاج آقا یاوری به امانت به سیدآقا سپرده بود که قباد و سیامک از آن بیخبر بودند.
از طرفی اتابک که خسته شده بود، قصد داشت که خودش را به پلیس معرفی کند، اما قباد مانع او میشود و میگوید که کار مسجد و مدرسه را تمام کن، بعد برو. قباد حتی به اتابک قول می دهد که خودش و سیامک در تعمیر مسجد و مدرسه، کمکش کنند.
قباد پس از قانع کردن اتابک برای اتمام کار تعمیر مسجد و مدرسه، همراه سیامک به خانهی نادر میروند تا نقشهی گنج را از آنجا بدزدند؛ اما نادر مچ آنها را میگیرد....
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
آسیب ها
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان