- 9061
- 1000
- 1000
- 1000
حکایت گنجنامه سه دلهدزد
دو برادر به نامهای اتابک و سیامک، به اتفاق دوستشان قباد، نقشهی گنجی را دزدیدهاند. آنها برای پیدا کردن گنج به روستایی میروند و متوجه می شوند که گنج مورد نظر در محراب مسجد واقع شده است.
از ایرانصدا بشنوید
دو برادر به نامهای اتابک و سیامک، به اتفاق دوستشان قباد، نقشهی گنجی را دزدیدهاند. آنها برای پیدا کردن گنج به روستایی میروند و متوجه می شوند که گنج مورد نظر در محراب مسجد واقع شده است. اتابک وانمود میکند که برای بازسازی مسجد و خدمت به اهالی روستا به آنجا آمدهاست و سیامک و قباد هم در ادامه کار به او میپیوندند.
در این بین، اتابک از انجام این کار پیشمان میشود ولی سیامک و قباد همچنان اصرار دارند که گنج را از زیر خاک بیرون بکشند ...
اتابک از تغییر و تحولی که در قباد و سیامک رخ داده، خوشحال است. آنها در تعمیر مسجد به خوبی پیش میروند. ننه سلمان که از اخلاق اتابک خوشش آمده، به اتابک پیشنهاد میکند که از طرف او لیلا (دختر سید آقا) را خواستگاری کند. ازطرفی نادر هم از مادرش میخواهد که یک بار دیگر، لیلا را برای او خواستگاری کند.
قباد در شبی که به مناسبت تولد امام حسن (ع) مولودی در مسجد برگزار میشد، از صحبتهای بین لیلا و سیدآقا متوجه می شود که ساک پول خانهی سیدآقاست. قرار میشود از فرصتی که همه در مسجد جمعاند، استفاده کند و برای برداشتن ساک پول به خانهی سیدآقا برود.
ننه سلمان، نظر لیلا و سیدآقا را برای ازدوج لیلا با اتابک مثبت میداند و به اتابک میگوید هروقت آماگی اش را پیدا کردی میتوانیم به خواستگاری برویم.
سیدآقا و لیلا برای افطار به مسجد میآیند و قباد این زمان را برای دزدیدن ساک پول مناسب میبیند. سیامک و قباد به خانهی سیدآقا میروند و ساک پول را از آنجا برمیدارند. آنها ساک پول را به نادر میدهند و نقشهی گنج را از او میگیرند.
از طرفی استوار شیرمرز و گروهبان آل نعمه مسئول پرونده ی دزدی ساک پول میشوند. آنها متوجه میشوند که شب دزدی نادر به همراه مادرش به خانهی سیدآقا آمده بوده و شکّ آنها به نادر است.
استوار شیرمرز از لیلا و سیدآقا میخواهد که خبر دزدی جایی گفته نشود تا او به صورت پنهانی تحقیق کند. استوار به خانهی نادر میرود و سعی میکند غیرمستقیم از نادر حرف بکشد.
قباد همه چیز را به نادر میگوید و نادر به شدت از کار آنها عصبانی میشود. سیامک از نادر میخواهد که اتابک چیزی از این موضوع متوجه نشود.
اتابک از زبان لیلا خبر دزدی ساک پول را میفهمد. او شکش به سیامک و قباد است؛ به همینخاطر به سراغ آنها میرود، ولی قباد و سیامک حقیقت را از او پنهان میکنند.
سیدآقا که به خاطر دزدی آبرویش را در خطر میبیند از شدت غم و غصه حالش بد میشود و او را به بیمارستان منتقل میکنند. وقتی سیامک متوجه میشود که سیدآقا را به بیمارستان بردند، دچار عذاب وجدان میشود و تصمیم میگیرد حقیقت را به اتابک بگوید؛ اما قباد مانع این کار میشود.
اتابک که برای عیادت سیدآقا به بیمارستان رفته بود، با صحبتهای لیلا به نادر مشکوک میشود و فکر میکند دزدی ساک کار نادر باشد.
سرگروهبان آل نعمه، صفدر را به همراه مقداری تراول به کلانتری میآورد تا از او بازجویی کند. صفدر در بازجویی میگوید که آن تراولها را از فروش گاو به دست آوده است.
ازطرف دیگر، اتابک که فکر میکند دزدی ساک پول کار نادر است، به قباد و سیامک میگوید که باید پنهانی به خانهی نادر برویم و ساک پول را از آنجا برداریم و به سیدآقا برگردانیم، اما اتابک در خانهی نادر چیزی پیدا نمیکند.
استوار شیرمرز و گروهبان آلنعمه متوجه میشوند که صفدر آن تراولها را فقط از فروش گاو به دست نیاورده است. نادر، صفدر را به خاطر خرج کردن تراولها دعوا میکند و جای ساک پول را تغییر میدهد.
سیامک که دچار عذاب وجدان شده، تصمیم میگیرد که برای خوب شدن حال سیدآقا نماز بخواند و روزه بگیرد و از اتابک میخواهد که به او نمازخواندن یاد بدهد. این تحول سیامک، قباد را نگران کرده است.
سیامک یک شب به جای لیلا در بیمارستان میماند و از سیدآقا پرستاری میکند. شرایط جسمی سید آقا اصلاً خوب نیست و این باعث نگرانی همه شده است.
استوار شیرمرز و گروهبان آلنعمه، نادر را برای بازجویی به کلانتری میآورند، ولی نادر همه چیز را انکار میکند.
از طرفی قباد که از تحول سیامک راضی نیست، به سراغ او میرود و او را سرزنش میکند؛ حتی تهدید میکند که خودش به تنهایی به دنبال گنج میرود.
نادر در آبدارخانهی مسجد با اتابک روبه رو میشود و درآنجا اتابک متوجه میشود که دزدی کار قباد و سیامک بوده است. نادر به اتابک میگوید که فردا ساک پول را میآورد، چون او راضی نیست که سیدآقا را در چنین حال و روزی ببیند.
اتابک بعد از اینکه میفهمد دزدی کار سیامک و قباد بوده، خیلی از دست آنها عصبانی میشود. سیامک ابراز پشیمانی میکند و سعی میکند دل اتابک را به دست بیاورد.
اتابک به لیلا خبر میدهد که ساک پول پیدا شده است. او در آبدارخانه منتظر نادر است که ساک پول را برگرداند. نادر بعد از افطار به آبدارخانه میآید و به اتابک میگوید که ساک پول را صفدر دزدیده و برده است.
اتابک و سیامک تصمیم میگیرند که خودشان را به پلیس معرفی کنند و قباد هم نمیتواند مانعشان شود. قباد قضیه را به نادر میگوید و آنها قبل از آنکه فرار کنند، تصمیم میگیرند یک بار دیگر به مسجد بروند و بخت خود را برای آخرین بار امتحان کنند.
اتابک و سیامک به بیمارستان میروند تا اول واقعیت را به لیلا بگویند. سیدآقا خوابی را که دیده بود، برای اتابک تعریف میکند و اتابک تصمیم میگیرد که تعمیر مسجد را تمام کند و بعد واقعیت را به لیلا بگوید. در این لحظه قباد زنگ میزند و میگوید جای گنج را پیدا کرده است.
قباد و نادر یک سکه ی قدیمی در مسجد پیدا کردهاند و آن را به اتابک و سیامک نشان میدهند. اتابک، قباد را سرزنش میکند که چرا حقیقت را به نادر گفته است.
از طرفی، گروهبان آل نعمه، به خاطر شکی که به اتابک و قباد و سیامک داشته، به سراغ ننه سلمان میرود. او به رفتارهای آنها و رابطه ای که با نادر دارند شک میکند و ناپدید شدن صفدر هم دلیلی دیگر می شود که او و استوار شیرمرز کارهای اتابک و دوستانش را تحت نظر بگیرند.
اتابک با نشانههایی که در نقشه وجود دارد متوجه میشود که محل گنج در محراب است. آنها برای کندن محراب باید بهانهای پیدا کنند. قرار میشود که نادر و قباد در تعمیر مسجد به اتابک و سیامک کمک کنند و اتابک و سیامک هم در پیدا کردن گنج به آنها کمک کنند.
از آنجا که گروهبان آل نعمه به آنها مشکوک شده است، به بهانهی بازدید از کار آنها به مسجد میرود. او در وسایل اتابک نقشهی گنج را میبیند و پنهانی آن را برمیدارد و به کلانتری میبرد. شک و تردید آنها، با دزدیای که در روستا اتفاق افتاده، جدی تر میشود.
استوار و گروهبان، حاج آقا یاوری را در جریان قسمتی از تحقیقاتشان قرار میدهند و از او میخواهند اگر چیز مشکوکی از اتابک و هم دستانش دید، به کلانتری اطلاع دهد.
زمانی که اتابک میخواهد محل گنج را بکند، سیامک هراسان وارد مسجد میشود و به او میگوید که آن گروه خلافکار و آدمکش، در خانهی ننه سلمان هستند...
در این بین، اتابک از انجام این کار پیشمان میشود ولی سیامک و قباد همچنان اصرار دارند که گنج را از زیر خاک بیرون بکشند ...
اتابک از تغییر و تحولی که در قباد و سیامک رخ داده، خوشحال است. آنها در تعمیر مسجد به خوبی پیش میروند. ننه سلمان که از اخلاق اتابک خوشش آمده، به اتابک پیشنهاد میکند که از طرف او لیلا (دختر سید آقا) را خواستگاری کند. ازطرفی نادر هم از مادرش میخواهد که یک بار دیگر، لیلا را برای او خواستگاری کند.
قباد در شبی که به مناسبت تولد امام حسن (ع) مولودی در مسجد برگزار میشد، از صحبتهای بین لیلا و سیدآقا متوجه می شود که ساک پول خانهی سیدآقاست. قرار میشود از فرصتی که همه در مسجد جمعاند، استفاده کند و برای برداشتن ساک پول به خانهی سیدآقا برود.
ننه سلمان، نظر لیلا و سیدآقا را برای ازدوج لیلا با اتابک مثبت میداند و به اتابک میگوید هروقت آماگی اش را پیدا کردی میتوانیم به خواستگاری برویم.
سیدآقا و لیلا برای افطار به مسجد میآیند و قباد این زمان را برای دزدیدن ساک پول مناسب میبیند. سیامک و قباد به خانهی سیدآقا میروند و ساک پول را از آنجا برمیدارند. آنها ساک پول را به نادر میدهند و نقشهی گنج را از او میگیرند.
از طرفی استوار شیرمرز و گروهبان آل نعمه مسئول پرونده ی دزدی ساک پول میشوند. آنها متوجه میشوند که شب دزدی نادر به همراه مادرش به خانهی سیدآقا آمده بوده و شکّ آنها به نادر است.
استوار شیرمرز از لیلا و سیدآقا میخواهد که خبر دزدی جایی گفته نشود تا او به صورت پنهانی تحقیق کند. استوار به خانهی نادر میرود و سعی میکند غیرمستقیم از نادر حرف بکشد.
قباد همه چیز را به نادر میگوید و نادر به شدت از کار آنها عصبانی میشود. سیامک از نادر میخواهد که اتابک چیزی از این موضوع متوجه نشود.
اتابک از زبان لیلا خبر دزدی ساک پول را میفهمد. او شکش به سیامک و قباد است؛ به همینخاطر به سراغ آنها میرود، ولی قباد و سیامک حقیقت را از او پنهان میکنند.
سیدآقا که به خاطر دزدی آبرویش را در خطر میبیند از شدت غم و غصه حالش بد میشود و او را به بیمارستان منتقل میکنند. وقتی سیامک متوجه میشود که سیدآقا را به بیمارستان بردند، دچار عذاب وجدان میشود و تصمیم میگیرد حقیقت را به اتابک بگوید؛ اما قباد مانع این کار میشود.
اتابک که برای عیادت سیدآقا به بیمارستان رفته بود، با صحبتهای لیلا به نادر مشکوک میشود و فکر میکند دزدی ساک کار نادر باشد.
سرگروهبان آل نعمه، صفدر را به همراه مقداری تراول به کلانتری میآورد تا از او بازجویی کند. صفدر در بازجویی میگوید که آن تراولها را از فروش گاو به دست آوده است.
ازطرف دیگر، اتابک که فکر میکند دزدی ساک پول کار نادر است، به قباد و سیامک میگوید که باید پنهانی به خانهی نادر برویم و ساک پول را از آنجا برداریم و به سیدآقا برگردانیم، اما اتابک در خانهی نادر چیزی پیدا نمیکند.
استوار شیرمرز و گروهبان آلنعمه متوجه میشوند که صفدر آن تراولها را فقط از فروش گاو به دست نیاورده است. نادر، صفدر را به خاطر خرج کردن تراولها دعوا میکند و جای ساک پول را تغییر میدهد.
سیامک که دچار عذاب وجدان شده، تصمیم میگیرد که برای خوب شدن حال سیدآقا نماز بخواند و روزه بگیرد و از اتابک میخواهد که به او نمازخواندن یاد بدهد. این تحول سیامک، قباد را نگران کرده است.
سیامک یک شب به جای لیلا در بیمارستان میماند و از سیدآقا پرستاری میکند. شرایط جسمی سید آقا اصلاً خوب نیست و این باعث نگرانی همه شده است.
استوار شیرمرز و گروهبان آلنعمه، نادر را برای بازجویی به کلانتری میآورند، ولی نادر همه چیز را انکار میکند.
از طرفی قباد که از تحول سیامک راضی نیست، به سراغ او میرود و او را سرزنش میکند؛ حتی تهدید میکند که خودش به تنهایی به دنبال گنج میرود.
نادر در آبدارخانهی مسجد با اتابک روبه رو میشود و درآنجا اتابک متوجه میشود که دزدی کار قباد و سیامک بوده است. نادر به اتابک میگوید که فردا ساک پول را میآورد، چون او راضی نیست که سیدآقا را در چنین حال و روزی ببیند.
اتابک بعد از اینکه میفهمد دزدی کار سیامک و قباد بوده، خیلی از دست آنها عصبانی میشود. سیامک ابراز پشیمانی میکند و سعی میکند دل اتابک را به دست بیاورد.
اتابک به لیلا خبر میدهد که ساک پول پیدا شده است. او در آبدارخانه منتظر نادر است که ساک پول را برگرداند. نادر بعد از افطار به آبدارخانه میآید و به اتابک میگوید که ساک پول را صفدر دزدیده و برده است.
اتابک و سیامک تصمیم میگیرند که خودشان را به پلیس معرفی کنند و قباد هم نمیتواند مانعشان شود. قباد قضیه را به نادر میگوید و آنها قبل از آنکه فرار کنند، تصمیم میگیرند یک بار دیگر به مسجد بروند و بخت خود را برای آخرین بار امتحان کنند.
اتابک و سیامک به بیمارستان میروند تا اول واقعیت را به لیلا بگویند. سیدآقا خوابی را که دیده بود، برای اتابک تعریف میکند و اتابک تصمیم میگیرد که تعمیر مسجد را تمام کند و بعد واقعیت را به لیلا بگوید. در این لحظه قباد زنگ میزند و میگوید جای گنج را پیدا کرده است.
قباد و نادر یک سکه ی قدیمی در مسجد پیدا کردهاند و آن را به اتابک و سیامک نشان میدهند. اتابک، قباد را سرزنش میکند که چرا حقیقت را به نادر گفته است.
از طرفی، گروهبان آل نعمه، به خاطر شکی که به اتابک و قباد و سیامک داشته، به سراغ ننه سلمان میرود. او به رفتارهای آنها و رابطه ای که با نادر دارند شک میکند و ناپدید شدن صفدر هم دلیلی دیگر می شود که او و استوار شیرمرز کارهای اتابک و دوستانش را تحت نظر بگیرند.
اتابک با نشانههایی که در نقشه وجود دارد متوجه میشود که محل گنج در محراب است. آنها برای کندن محراب باید بهانهای پیدا کنند. قرار میشود که نادر و قباد در تعمیر مسجد به اتابک و سیامک کمک کنند و اتابک و سیامک هم در پیدا کردن گنج به آنها کمک کنند.
از آنجا که گروهبان آل نعمه به آنها مشکوک شده است، به بهانهی بازدید از کار آنها به مسجد میرود. او در وسایل اتابک نقشهی گنج را میبیند و پنهانی آن را برمیدارد و به کلانتری میبرد. شک و تردید آنها، با دزدیای که در روستا اتفاق افتاده، جدی تر میشود.
استوار و گروهبان، حاج آقا یاوری را در جریان قسمتی از تحقیقاتشان قرار میدهند و از او میخواهند اگر چیز مشکوکی از اتابک و هم دستانش دید، به کلانتری اطلاع دهد.
زمانی که اتابک میخواهد محل گنج را بکند، سیامک هراسان وارد مسجد میشود و به او میگوید که آن گروه خلافکار و آدمکش، در خانهی ننه سلمان هستند...
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
آسیب ها
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان