- 10556
- 1000
- 1000
- 1000
در خیابان مینتولاسا
در یک بعدازظهر گرم در کشور رومانی، پیرمرد عجیبی به آپارتمان مأمور وزارت داخله، سرگرد «واسیلی برازا» مراجعه میکند و مدعی میشود که قبلاً مدیر مدرسهی خیابان مینتولاسا بوده است و سرگرد را از دورانی که شاگرد همان مدرسه بوده است، میشناسد.
از ایرانصدا بشنوید
یکی از مأموران وزارتخانه که در ادارهی امنیت کار میکند، همان لحظه به شکل اتفاقی حرفهای پیرمرد را میشنود و مشکوک میشود و دستور میدهد که او را تعقیب کنند.
با مشورت سرگرد، قرار میشود که پیرمرد (زاهاریا فریما) را روز بعد دستگیر کنند. از او بازجویی میکنند، اما داستانهایی که فریما از گذشته تعریف میکند همهی مأموران وزارت داخله (ادارهی امنیت) را گیج میکند تا آنجا که فریما را به اتاق رئیس (اکونومو) میبرند.
در ادارهی امنیت، همه شیفتهی داستانهای فریما میشوند؛ حتی خود وزیر داخله که زن بیرحمی است، از فریما پایان داستانها را طلب میکند.
فریمای پیر شبیه شهرزاد قصهگویی شده که در اداره ی امنیت موظف است برای حفظ جانش و آرام کردن دژخیمها قصه بگوید.
یکی از داستانها، سرگذشت دختری دومتری ( آنا) دختر لیکساندوری حکیمباشی است که خانم وزیر به این داستان علاقهی زیادی دارد؛ اما مأموران ادارهی امنیت به سرنوشت لیکساندرو بیشتر علاقه دارند.
در آخرین ملاقات فریما در خانهی وزیر با سرزنش و پرخاش او روبهرو میشود.
فریمای پیر با کمال تعجب متوجه میشود که به اتاق دیگری برده شده که اتاق بازجویی است؛ درحالی که بیهوش و تحت تأثیر داروست.
دو بازجو از فریما دربارهی وزیر و معاونش سؤال میکنند و او مجبور میشود داستانهایش را شرح دهد تا اینکه در آخرین بازجویی بیهوش میشود.
ناگهان ورق برمیگردد و فریما به دست مأموران امنیت ویژه سپرده میشود.
مأموران مدام از فریما دربارهی اکونومو و معاونش میپرسند و درنهایت فریما متوجه میشود که بین داستانهای او و گنجینههای تاریخی که توسط اکونومو دزدیده شده، ارتباط پیدا کردهاند و حتی خود وزیر هم مورد سوءظن مأموران ویژه قرار می گیرد.
معاون وزیر (اکونومو) خودکشی میکند و از فریما میخواهند که اظهارنامهای علیه وزیر و رابطهاش با اکونومو بنویسید.
فریمای پیر در زندان تنها مانده است و تنهاییاش را با نگهبانش که مرد خوبی است، تقسیم میکند... او آسیب روحی و جسمی شدیدی دیده است تا جایی که تبدیل به یک فرد روان پریش شده که خودش هم به گفتههای خود اطمینان ندارد.
*کتاب Eu sunt Adam محصول سال (1996) است.
با مشورت سرگرد، قرار میشود که پیرمرد (زاهاریا فریما) را روز بعد دستگیر کنند. از او بازجویی میکنند، اما داستانهایی که فریما از گذشته تعریف میکند همهی مأموران وزارت داخله (ادارهی امنیت) را گیج میکند تا آنجا که فریما را به اتاق رئیس (اکونومو) میبرند.
در ادارهی امنیت، همه شیفتهی داستانهای فریما میشوند؛ حتی خود وزیر داخله که زن بیرحمی است، از فریما پایان داستانها را طلب میکند.
فریمای پیر شبیه شهرزاد قصهگویی شده که در اداره ی امنیت موظف است برای حفظ جانش و آرام کردن دژخیمها قصه بگوید.
یکی از داستانها، سرگذشت دختری دومتری ( آنا) دختر لیکساندوری حکیمباشی است که خانم وزیر به این داستان علاقهی زیادی دارد؛ اما مأموران ادارهی امنیت به سرنوشت لیکساندرو بیشتر علاقه دارند.
در آخرین ملاقات فریما در خانهی وزیر با سرزنش و پرخاش او روبهرو میشود.
فریمای پیر با کمال تعجب متوجه میشود که به اتاق دیگری برده شده که اتاق بازجویی است؛ درحالی که بیهوش و تحت تأثیر داروست.
دو بازجو از فریما دربارهی وزیر و معاونش سؤال میکنند و او مجبور میشود داستانهایش را شرح دهد تا اینکه در آخرین بازجویی بیهوش میشود.
ناگهان ورق برمیگردد و فریما به دست مأموران امنیت ویژه سپرده میشود.
مأموران مدام از فریما دربارهی اکونومو و معاونش میپرسند و درنهایت فریما متوجه میشود که بین داستانهای او و گنجینههای تاریخی که توسط اکونومو دزدیده شده، ارتباط پیدا کردهاند و حتی خود وزیر هم مورد سوءظن مأموران ویژه قرار می گیرد.
معاون وزیر (اکونومو) خودکشی میکند و از فریما میخواهند که اظهارنامهای علیه وزیر و رابطهاش با اکونومو بنویسید.
فریمای پیر در زندان تنها مانده است و تنهاییاش را با نگهبانش که مرد خوبی است، تقسیم میکند... او آسیب روحی و جسمی شدیدی دیده است تا جایی که تبدیل به یک فرد روان پریش شده که خودش هم به گفتههای خود اطمینان ندارد.
*کتاب Eu sunt Adam محصول سال (1996) است.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان