- 10867
- 1000
- 1000
- 1000
تیر و کمان
سروان علی افشار، درحال تحقیق دربارهی قتل مهندسانی است که توسط تیر و کمان کشته شدهاند. او برای دیدن خواهرش (نیلوفر) به منزل او میرود. مدتی است که نیلوفر همسرش را از دست داده و با پسرش 10 سالهاش «رضا» زندگی میکند.
از ایرانصدا بشنوید
عموی رضا برای شادکردن برادرزادهاش، ماهواره و تلویزیون جدیدی خریده است. علی، از خواهرش میخواهد که ماهواره را پس بدهد، اما نیلوفر حاضر به پذیرش این مطلب نیست. در همین هنگام، سرهنگ اردلان علی را احضار می کند تا با هم سر صحنه ی قتل بروند. جسد یک مهندس ساختمان که با تیر و کمان به قتل رسیده، پیدا شده؛ درحالی که اثر یک گازگرفتگی در ساعد دست او مشاهده میشود. همانند این قتل دو ماه پیش نیز رخ داده و هنوز قاتل دستگیر نشده است.
شهرام که جوانی 17 ساله است با حالی خراب، دیرتر از همیشه، به خانه میرود و در پاسخ به نگرانیهای مادر بزرگش «صفیه» تنها پاسخی که میدهد این است که پدرش را کشته است. شهرام به خانه پدرش رفته و درحالی که برادرش (آرمان) را به کار خطرناکی ترغیب میکند، توسط پدرش (بهمن) غافلگیر میشود.
تحقیقات پلیس بر قتلهایی که با تیر و کمان صورت گرفته حاکی از این است که قاتل به شیشه اعتیاد دارد.
ازطرفی، وجود ماهواره تأثیر خود را بر زندگی و خلقیات نیلوفر و پسرش گذاشته است؛ تا جایی که آرمان (دوست و هم کلاسی رضا) با همدستی رضا و دروغ گویی، تا دیروقت شب در خانهی آنها میماند.
شهرام تحت تأثیر یکی از سریالهای ماهوارهای، با کارهای عجیب و حرفهای گیج کننده اش، مادربزرگش را ترسانده و مادربزرگ او را از خانه بیرون کرده است؛ این مسئله باعث شده تا علی افشار، درباره خانواده آرمان و پدرش بهمن بیشتر بداند. سرهنگ اردلان، از یک دکتر روانشناس، برای مشاوره کمک خواسته است.
شهرام به سراغ مهندس جدیدی که با او آشنا شده میرود و از او میخواهد که به او جایی برای ماندن بدهد.
شهرام که جوانی 17 ساله است با حالی خراب، دیرتر از همیشه، به خانه میرود و در پاسخ به نگرانیهای مادر بزرگش «صفیه» تنها پاسخی که میدهد این است که پدرش را کشته است. شهرام به خانه پدرش رفته و درحالی که برادرش (آرمان) را به کار خطرناکی ترغیب میکند، توسط پدرش (بهمن) غافلگیر میشود.
تحقیقات پلیس بر قتلهایی که با تیر و کمان صورت گرفته حاکی از این است که قاتل به شیشه اعتیاد دارد.
ازطرفی، وجود ماهواره تأثیر خود را بر زندگی و خلقیات نیلوفر و پسرش گذاشته است؛ تا جایی که آرمان (دوست و هم کلاسی رضا) با همدستی رضا و دروغ گویی، تا دیروقت شب در خانهی آنها میماند.
شهرام تحت تأثیر یکی از سریالهای ماهوارهای، با کارهای عجیب و حرفهای گیج کننده اش، مادربزرگش را ترسانده و مادربزرگ او را از خانه بیرون کرده است؛ این مسئله باعث شده تا علی افشار، درباره خانواده آرمان و پدرش بهمن بیشتر بداند. سرهنگ اردلان، از یک دکتر روانشناس، برای مشاوره کمک خواسته است.
شهرام به سراغ مهندس جدیدی که با او آشنا شده میرود و از او میخواهد که به او جایی برای ماندن بدهد.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان