- 41928
- 1000
- 1000
- 1000
پرده
سروان آرتور هستینگز، به دعوت دوست و همکار قدیمش، هرکول پوآرو، به استایلز (شهری دورافتاده) می رود؛ شهری که در جوانی و زمانی که آتش جنگ جهانی اول هنوز شعلهور بود، دوره نقاهتش را در آنجا گذراند.
از ایرانصدا بشنوید
هستینگز و پوآرو در مهمانسرایی اقامت دارند که یک سرهنگ بازنشسته ی ارتش به نام «جورج لاترل» و همسرش «دیزی» آن را اداره میکنند. در آنجاست که هستینگز در کمال تعجب پی می برد دعوت پوآرو از او صرفاً برای گذراندن تعطیلات نبوده، بلکه دوست قدیمش در تعقیب قاتلی است که یکی از ساکنان همان مهمانسراست. این قاتل در پنج قتل موحش دیگر که در چند سال گذشته رخ داده، دست داشته است.
پوآرو از هستینگز میخواهد که او را در به دام انداختن قاتل یاری کند و به همین دلیل گزارش هایی را که روزنامههای سالهای پیش درباره چند جنایت هولناک منتشر کرده بودند، در اختیارش میگذارد تا مطالعه کند.
پوآرو نام قاتل را «ایکس» گذاشته است. «لئونارد اترینگتون»، «دوشیزه شارپلز»، «دری پک برادلی»، «متیو لیچفیلد» و همسر مردی به نام «ادوارد ریگز» قربانیان این پنج جنایت هستند که هر کدام به دلیلی و به شیوهای خاص به قتل رسیدهاند و ظاهراً قاتلان آنها دستگیر شدهاند، اما پوآرو معتقد است که قاتل همه ی این افراد یک نفر است که هنوز دستگیر نشده است.
هستینگز که کاملاً درگیر ماجرا شده است، سعی می کند با تک تک افراد حاضر در مهمانسرا روابط صمیمانه ای برقرار کند تا از این طریق بتواند ردپای قاتل را شناسایی کند؛ به همین سبب در اولین اقدام همراه دخترش «جودی» به عیادت «باربارا»، همسر دکتر فرانکلین که از هر دو پا فلج است، میرود.
دکتر فرانکلین و همسرش باربارا (که به شدت بیمار است) به همراه پرستارشان، لوسی کریون، آقای آلرتون، خانم الیزابت کول، سِر ویلیام بویت کارینگتون، استفان نورتون و جودی (دختر هستینگز) ازجمله افرادی هستند در این مهمانخانه اقامت دارند و میتوان قاتل را در میانشان پیدا کرد.
پوآرو معتقد است که هستینگز باید وجوه مشترکی بین قاتل و آن پنج مقتول پیدا کند تا بتواند به وجودش پی ببرد.
هستینگز متوجه می شود که «الیزابت کول» یکی از سه دختر «میتو لیچفیلد» است که نام خانوادگی مادرش را روی خودش گذاشته تا ناشناس بماند.
در این میان اتفاق دردناک دیگری رخ می دهد که ماجرا را پیچیدهتر از قبل میکند؛ سرهنگ جورج لاترل، صاحب مهمانخانه، بعد از یک جر و بحث کوتاه، همسرش (دیزی) را با شلیک گلوله زخمی میکند. جورج ادعا می کند که گمان کرده خرگوشی را در جالیز دیده و خواسته آن را شکار کند و مجروح شدن همکارش هسمرش کاملاً تصادفی بوده است.
از طرف دیگر ، اظهار نظر دکتر فرانکلین درباره افراد ناتوان و علیل، با این توجیه که این گونه افراد سربار جامعه هستند و از بین بردن آنها خدمت بزرگی به افراد سالم است، تا حد زیادی توجه هستینگز را به خود جلب کرده است.
همه چیز در پرده ای از ابهام و تردید فرو رفته است...
*"پرده" آخرین رمانی است که کریستی قبل از مرگش منتشر کرده است.
کریستی این رمان را در اوایل دهه 1940، در طول جنگ جهانی دوم نوشت.در سال 2013 "دیوید ساوت در نقش "پوآترو" این رمان را بازی کرد. این قسمت نهایی ،مجموعه Poirot آگاتا کریستی بود و اولین سریال نهایی که می بایست فیلمبرداری شود. هیو فریزر دوباره به نقش هیستینگز پس از ظاهر شدن در The Big Four، پس از غیبت ده ساله،دوباره به این مجموعه بازگشت.
پوآرو از هستینگز میخواهد که او را در به دام انداختن قاتل یاری کند و به همین دلیل گزارش هایی را که روزنامههای سالهای پیش درباره چند جنایت هولناک منتشر کرده بودند، در اختیارش میگذارد تا مطالعه کند.
پوآرو نام قاتل را «ایکس» گذاشته است. «لئونارد اترینگتون»، «دوشیزه شارپلز»، «دری پک برادلی»، «متیو لیچفیلد» و همسر مردی به نام «ادوارد ریگز» قربانیان این پنج جنایت هستند که هر کدام به دلیلی و به شیوهای خاص به قتل رسیدهاند و ظاهراً قاتلان آنها دستگیر شدهاند، اما پوآرو معتقد است که قاتل همه ی این افراد یک نفر است که هنوز دستگیر نشده است.
هستینگز که کاملاً درگیر ماجرا شده است، سعی می کند با تک تک افراد حاضر در مهمانسرا روابط صمیمانه ای برقرار کند تا از این طریق بتواند ردپای قاتل را شناسایی کند؛ به همین سبب در اولین اقدام همراه دخترش «جودی» به عیادت «باربارا»، همسر دکتر فرانکلین که از هر دو پا فلج است، میرود.
دکتر فرانکلین و همسرش باربارا (که به شدت بیمار است) به همراه پرستارشان، لوسی کریون، آقای آلرتون، خانم الیزابت کول، سِر ویلیام بویت کارینگتون، استفان نورتون و جودی (دختر هستینگز) ازجمله افرادی هستند در این مهمانخانه اقامت دارند و میتوان قاتل را در میانشان پیدا کرد.
پوآرو معتقد است که هستینگز باید وجوه مشترکی بین قاتل و آن پنج مقتول پیدا کند تا بتواند به وجودش پی ببرد.
هستینگز متوجه می شود که «الیزابت کول» یکی از سه دختر «میتو لیچفیلد» است که نام خانوادگی مادرش را روی خودش گذاشته تا ناشناس بماند.
در این میان اتفاق دردناک دیگری رخ می دهد که ماجرا را پیچیدهتر از قبل میکند؛ سرهنگ جورج لاترل، صاحب مهمانخانه، بعد از یک جر و بحث کوتاه، همسرش (دیزی) را با شلیک گلوله زخمی میکند. جورج ادعا می کند که گمان کرده خرگوشی را در جالیز دیده و خواسته آن را شکار کند و مجروح شدن همکارش هسمرش کاملاً تصادفی بوده است.
از طرف دیگر ، اظهار نظر دکتر فرانکلین درباره افراد ناتوان و علیل، با این توجیه که این گونه افراد سربار جامعه هستند و از بین بردن آنها خدمت بزرگی به افراد سالم است، تا حد زیادی توجه هستینگز را به خود جلب کرده است.
همه چیز در پرده ای از ابهام و تردید فرو رفته است...
*"پرده" آخرین رمانی است که کریستی قبل از مرگش منتشر کرده است.
کریستی این رمان را در اوایل دهه 1940، در طول جنگ جهانی دوم نوشت.در سال 2013 "دیوید ساوت در نقش "پوآترو" این رمان را بازی کرد. این قسمت نهایی ،مجموعه Poirot آگاتا کریستی بود و اولین سریال نهایی که می بایست فیلمبرداری شود. هیو فریزر دوباره به نقش هیستینگز پس از ظاهر شدن در The Big Four، پس از غیبت ده ساله،دوباره به این مجموعه بازگشت.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان