- 7386
- 1000
- 1000
- 1000
شهد و شرنگ
کتاب «شهد و شرنگ» روایتی از هجرت، اسارت و شهادت بانو «معصومه رحیمی» است. این کتاب امانتی از شنیدههاست که سعی دارد با قلمی ساده و بیتکلف، تصویر روشنی از چگونه زیستن یک زن در تنگنای اسارت تا یکقدمیِ شهادت را روایت کند.
از ایرانصدا بشنوید
بانو معصومه رحیمی، بهاتفاق همسر و فرزندانش، بهدلیل همراهی با شهید آیتالله سید محمدباقر صدر و همسو شدن با انقلاب اسلامی ایران، در زندانهای عراق به اسارت درآمدند.
معصومه رحیمی از شهیدان والامقامی است که در اوج غربت به شهادت رسید و در آرامستان وادیالسلام شهر نجف به خاک سپرده شد. از دو فرزند وی، علی و عبدالله، که طبق آخرین گزارشها در زندان نقرهالسلمان به بند کشیده شده بودند، هیچ نشانی به دست نیامد و این دو شهید عزیز برای همیشه جاویدالاثر باقی ماندند.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«این کتاب روایتی است از راندهشدگان؛ از آشتی دو ملت به بهای عزیمت؛ اسارت؛ شهادت. نمیدانم دل برای تسلای خودش بهدنبال بهانهای برای وصل کردن است، یا این سیاهمشق رزقی بود که با صدهزار نشان به وجود نورانی و پیشگاه بالابلند حضرت زینب (س) گره خورد، اما رزق پاک و بیبدیلی بود که سبب شد دو سال و اندی سر سفرهی دلدادگیهای کسی باشم که طنین صدایش تلاطم وجودم را تسکین داد و با وجود همهی قصههای پرغصهاش، شور شادتر زیستن را به من ارزانی داشت؛ هماو که اولین دیدارمان به امید ثبت نامونشان مادرش در کوچهپسکوچههای شهرم بود. باشد که بر دلها نشیند.»
معصومه رحیمی از شهیدان والامقامی است که در اوج غربت به شهادت رسید و در آرامستان وادیالسلام شهر نجف به خاک سپرده شد. از دو فرزند وی، علی و عبدالله، که طبق آخرین گزارشها در زندان نقرهالسلمان به بند کشیده شده بودند، هیچ نشانی به دست نیامد و این دو شهید عزیز برای همیشه جاویدالاثر باقی ماندند.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«این کتاب روایتی است از راندهشدگان؛ از آشتی دو ملت به بهای عزیمت؛ اسارت؛ شهادت. نمیدانم دل برای تسلای خودش بهدنبال بهانهای برای وصل کردن است، یا این سیاهمشق رزقی بود که با صدهزار نشان به وجود نورانی و پیشگاه بالابلند حضرت زینب (س) گره خورد، اما رزق پاک و بیبدیلی بود که سبب شد دو سال و اندی سر سفرهی دلدادگیهای کسی باشم که طنین صدایش تلاطم وجودم را تسکین داد و با وجود همهی قصههای پرغصهاش، شور شادتر زیستن را به من ارزانی داشت؛ هماو که اولین دیدارمان به امید ثبت نامونشان مادرش در کوچهپسکوچههای شهرم بود. باشد که بر دلها نشیند.»
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
تصاویر
از همین گوینده
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
ماجراهای شرلوک هولمز - این داستان «ارباب رجوع سرشناس»
نظری ثبت نشده است