- 9273
- 1000
- 1000
- 1000
با من حرف بزن
این کتاب دربردارندهی داستانهای کوتاهِ «مردم از همهچی بیخبرند»، «با من حرف بزن» و «عهد فراموششده» است.
از ایرانصدا بشنوید
دربارهی نویسنده:
«حسن احمدی» در سال 1338 به دنیا آمد. او نویسندهی داستانهای کودک و نوجوان است. حسن احمدی جزو نخستین هنرمندان سالهای شکلگیری حوزهی هنری است. از همان سالها داستاننویسی را آغاز کرد و فارغالتحصیل رشتهی فیلمسازی از دانشکدهی صداوسیماست.
او از سال 1373 تا اردیبهشت 1386 سردبیر ماهنامهی باران برای گروه سنی نوجوانان بود. همزمان به کار نویسندگی و تهیهکنندگی در سیمای جمهوری اسلامی مشغول بود. احمدی از آغاز شکلگیری ماهنامهی سروش نوجوانان تا سال 1373 با این مجله همکاری داشت.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«لرزشهای هانیه کمتر شده بود. مادربزرگ پتوی سوم را که چند دقیقه پیش روی او انداخته بود، برداشت. خیلی طول نکشید هانیه تب کرد و مدام عرق ریخت. مادربزرگ تشتی آب آورد و او را پاشویه کرد. مرتب دستش را به پیشانی هانیه میکشید: "چرا این تب پایین نمیآد؟" هانیه گفت میخواهد دراز بکشد. مادربزرگ کمکش کرد. او دراز کشید و پتو را تا بالای سرش آورد. هانیه دوباره میلرزید. مادربزرگ نمیدانست چه کند. باز پتوی سوم را هم روی او اندخت و خودش هم بالای سر هانیه نشست. هانیه درحال خواب و بیداری رویایی دید. مردی با یک ظرف بزرگ غذا به او نزدیک میشد. میخواست ظرف غذا را به او بدهد، اما هانیه نگرفت. مرد به سراغ هرکس دیگری هم رفت، دست او را عقب زدند. مرد مانده بود چرا چنین شده است!»
«حسن احمدی» در سال 1338 به دنیا آمد. او نویسندهی داستانهای کودک و نوجوان است. حسن احمدی جزو نخستین هنرمندان سالهای شکلگیری حوزهی هنری است. از همان سالها داستاننویسی را آغاز کرد و فارغالتحصیل رشتهی فیلمسازی از دانشکدهی صداوسیماست.
او از سال 1373 تا اردیبهشت 1386 سردبیر ماهنامهی باران برای گروه سنی نوجوانان بود. همزمان به کار نویسندگی و تهیهکنندگی در سیمای جمهوری اسلامی مشغول بود. احمدی از آغاز شکلگیری ماهنامهی سروش نوجوانان تا سال 1373 با این مجله همکاری داشت.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«لرزشهای هانیه کمتر شده بود. مادربزرگ پتوی سوم را که چند دقیقه پیش روی او انداخته بود، برداشت. خیلی طول نکشید هانیه تب کرد و مدام عرق ریخت. مادربزرگ تشتی آب آورد و او را پاشویه کرد. مرتب دستش را به پیشانی هانیه میکشید: "چرا این تب پایین نمیآد؟" هانیه گفت میخواهد دراز بکشد. مادربزرگ کمکش کرد. او دراز کشید و پتو را تا بالای سرش آورد. هانیه دوباره میلرزید. مادربزرگ نمیدانست چه کند. باز پتوی سوم را هم روی او اندخت و خودش هم بالای سر هانیه نشست. هانیه درحال خواب و بیداری رویایی دید. مردی با یک ظرف بزرگ غذا به او نزدیک میشد. میخواست ظرف غذا را به او بدهد، اما هانیه نگرفت. مرد به سراغ هرکس دیگری هم رفت، دست او را عقب زدند. مرد مانده بود چرا چنین شده است!»
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
تصاویر
از همین نویسنده
از همین گوینده
-
-
-
محشای قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران - جلد 14 (بازنگری در قانون اساسی)
-
محشای قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران - جلد 13 (شورای عالی امنیت ملی)
-
محشای قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران - جلد 12 (صدا و سیما)
-
محشای قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران - جلد 11 (قوه قضائیه)
-
محشای قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران - جلد 10 (سیاست خارجی)
-
محشای قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران - جلد 9 (قوه مجریه)
-
محشای قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران - جلد 8 (رهبر یا شورای رهبری)
-
محشای قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران - جلد 7 (شوراها)
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان