- 8791
- 1000
- 1000
- 1000
شمعی در باد
الکساندر پس از تحمل سالها زندان به فلسفه خاصی از زندگی رسیده است که در دنیای مدرن اطرافش خریداری ندارد.
از ایرانصدا بشنوید
الکساندر بهسبب افکار کمونیستیاش محکوم به سالها زندان شده بود. او پس از رهایی از زندان، در همان دهکده دوری که زندانی بود، به تدریس کودکان مشغول شد؛ جایی محروم بدون گاز و برق. شبها را با نور شمع میگذراند و به عشق کودکان زندگی را ادامه میداد.
او همانجا با زنی که تنها گزینهی موجود بود، ازدواج کرد. بعدها احساس کرد که دارد دچار جمود فکری میشود. همسرش هم او را ترک کرده بود، زیرا بلندپرواز بود و انتظار داشت الکساندر او را به شهر ببرد و برایش زندگی پرتجملی دست و پا کند و در یک کلام، او را به پول برساند؛ اما چنین نشد.
حالا الکساندر به خانه دایی موسیقیدانش آمده است. از تکنولوژی و مظاهرش دل خوشی ندارد. فلسفه زندگی را نفس کشیدن در هوای آزاد میداند و در برابر پرسشهای دایی 70 سالهاش پاسخهای ویژهای میدهد که نشان دهنده نگاه و فلسفه خاص او به زندگی است؛ این در حالی است که دایی، فرزند و همسرش در هوای تمول و مدرنیته نفس می کشند و از افکار او فاصله بسیاری دارند.
الکساندر در منزل دایی با فیلیپ، یکی از همسلولی هایش، برخورد می کند؛ فیلیپ تمایلی به افشای گذشته خود نزد دیگران ندارد و این سبب شگفتی الکساندر شده است.
فیلیپ نزدیک خانه دایی الکساندر ویلای بزرگی دارد و با همسرش که فلج شده است، زندگی می کند. او بر آن است تا مرکزی علمی راهاندازی کند و از الکساندر دعوت به همکاری می کند. الکساندر گرچه به علم اعتقاد دارد، اما با اهداف او همراه نیست...
او همانجا با زنی که تنها گزینهی موجود بود، ازدواج کرد. بعدها احساس کرد که دارد دچار جمود فکری میشود. همسرش هم او را ترک کرده بود، زیرا بلندپرواز بود و انتظار داشت الکساندر او را به شهر ببرد و برایش زندگی پرتجملی دست و پا کند و در یک کلام، او را به پول برساند؛ اما چنین نشد.
حالا الکساندر به خانه دایی موسیقیدانش آمده است. از تکنولوژی و مظاهرش دل خوشی ندارد. فلسفه زندگی را نفس کشیدن در هوای آزاد میداند و در برابر پرسشهای دایی 70 سالهاش پاسخهای ویژهای میدهد که نشان دهنده نگاه و فلسفه خاص او به زندگی است؛ این در حالی است که دایی، فرزند و همسرش در هوای تمول و مدرنیته نفس می کشند و از افکار او فاصله بسیاری دارند.
الکساندر در منزل دایی با فیلیپ، یکی از همسلولی هایش، برخورد می کند؛ فیلیپ تمایلی به افشای گذشته خود نزد دیگران ندارد و این سبب شگفتی الکساندر شده است.
فیلیپ نزدیک خانه دایی الکساندر ویلای بزرگی دارد و با همسرش که فلج شده است، زندگی می کند. او بر آن است تا مرکزی علمی راهاندازی کند و از الکساندر دعوت به همکاری می کند. الکساندر گرچه به علم اعتقاد دارد، اما با اهداف او همراه نیست...
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان