- 6402
- 1000
- 1000
- 1000
دورگه
قصهی آوارگی در زمان موشکباران تهران.
از ایرانصدا بشنوید
داستان این کتاب که در بیستوسه فصل به رشتهی تحریر درآمده، دربارهی نوجوانی است که در زمان بمباران و موشکباران تهران، برخلاف میل خود و بهاجبار خانواده، برای در امان ماندن از جنگ شهری، مجبور به ترک تهران و زندگی موقت در روستا میشود. در آنجا مشکلاتی برایش رخ میدهد... .
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
پایم به چیزی میخورد. برمیگردم نگاه میکنم. لاشهی خیس سگ سیاهی افتاده روی زمین. عقب میروم. دوباره کمی جلو میروم. بیشتر نگاهش میکنم. نفس نمیکشد. فکر میکنم لابد همین چند دقیقهی پیش یکی از همین ماشینها زیرش گرفته و شاید ماشین بعدی پرتش کرده بیرون جاده... .
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
پایم به چیزی میخورد. برمیگردم نگاه میکنم. لاشهی خیس سگ سیاهی افتاده روی زمین. عقب میروم. دوباره کمی جلو میروم. بیشتر نگاهش میکنم. نفس نمیکشد. فکر میکنم لابد همین چند دقیقهی پیش یکی از همین ماشینها زیرش گرفته و شاید ماشین بعدی پرتش کرده بیرون جاده... .
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان