- 6337
- 1000
- 1000
- 1000
امام علی (ع) - رحلت پیامبر (ص)
پس از واقعه غدیر، پیامبر دچار بیماری طاقتفرسایی شدند که تاب و توان را از آن حضرت گرفته بود. ایشان در روزهای پایانی عمر تلاش کردند تا حقّانیت ولایت علی (ع) را بر مسلمانان ثابت کنند، اما کسانی در پشت پرده بودند که مانع این امر الهی میشدند.
از ایرانصدا بشنوید
پیامبر(ص) بیمار شدند، ولی در همین شرایط تصمیم گرفتند که سپاهی از مردان مدینه را تدارک ببینند و برای جنگیدن به مرز روم بفرستند. این تصمیم پیامبر برای بعضی خوشایند نبود؛ به همین خاطر به شکلهای مختلف با حرکت این سپاه مخالفت کردند، بهانه آوردند و کارشکنی کردند. آنها که وفات پیامبر گرامی اسلام را نزدیک میدیدند، نمیخواستند مدینه را ترک کنند. همه این کارها برای این بود که میخواستند در لحظه رحلت آن حضرت در مدینه باشند.
پیامبر گرامی اسلام در واپسین روزهای زندگی و در بستر بیماری، بیش از هرچیز، نگران سرنوشت مسلمانان و آینده اسلام بودند. آن حضرت که همیشه در تلاش بودند تا زمینه را برای امامت و رهبری امیرمؤمنان آماده کنند، در آن روزهای واپسین تصمیم گرفتند که بیشتر اطرافیان را از مدینه بیرون بفرستند. از این رو، به جوانی به نام «اسامه» مأموریت دادند که به طرف شام حرکت کند و مردان مدینه را برای نبرد با رومیان همراه خودش ببرد؛ اما کسانی که نمیخواستند در آن موقع خاص مدینه را ترک کنند، با اسامه همراهی نکردند تا حرکت سپاه به تأخیر بیافتد. پیامبر گرامی اسلام (ص) که از این بهانه و درنگها آزردهخاطر شده بودند، سرانجام به اسامه دستور دادند تا هرچه زودتر سپاه را حرکت دهد.
ایشان در روزهای آخر عمر از رفتار برخی از اطرافیانشان بهشدت دلگیر شدند. آنها کسانی بودند که با وجود فرمان پیامبر از مدینه بیرون نرفتند و فرمانده سپاه پیامبر (ص) یعنی اسامه را تنها گذاشتند. آنروزها روزهای دشواری بود، هم برای پیامبر (ص) و هم برای علی (ع) که آن حضرت را در غم و اندوه میدیدند؛ از این رو پیامبر (ص) دستور میدهند تا قلم و کاغذی بیاورند و سفارشهایشان را یادداشت کنند؛ اما عدهای با این کار مخالفت کردند و دیگربار دل پیامبر را شکستند.
آن حضرت در روزها و لحظات پایان عمر تنها امام علی (ع) را به عنوان همنشین و همدم خویش برگزیدند و پیدرپی با ایشان دیدار میکردند. ایشان با هر کسی که سخن میگفتند، از «علی» نام میبردند و حق جایگاه امام علی (ع) را یادآور میشدند. در ثانیههای آخر، بیتابی پیامبر برای علی و خانوادهاش بیشتر و بیشتر میشد.
* در این جلد از همکاری صدابرداران رادیو همچون رضا مدنی دینانی و کیوان جمالی بهره گرفته شده است.
پیامبر گرامی اسلام در واپسین روزهای زندگی و در بستر بیماری، بیش از هرچیز، نگران سرنوشت مسلمانان و آینده اسلام بودند. آن حضرت که همیشه در تلاش بودند تا زمینه را برای امامت و رهبری امیرمؤمنان آماده کنند، در آن روزهای واپسین تصمیم گرفتند که بیشتر اطرافیان را از مدینه بیرون بفرستند. از این رو، به جوانی به نام «اسامه» مأموریت دادند که به طرف شام حرکت کند و مردان مدینه را برای نبرد با رومیان همراه خودش ببرد؛ اما کسانی که نمیخواستند در آن موقع خاص مدینه را ترک کنند، با اسامه همراهی نکردند تا حرکت سپاه به تأخیر بیافتد. پیامبر گرامی اسلام (ص) که از این بهانه و درنگها آزردهخاطر شده بودند، سرانجام به اسامه دستور دادند تا هرچه زودتر سپاه را حرکت دهد.
ایشان در روزهای آخر عمر از رفتار برخی از اطرافیانشان بهشدت دلگیر شدند. آنها کسانی بودند که با وجود فرمان پیامبر از مدینه بیرون نرفتند و فرمانده سپاه پیامبر (ص) یعنی اسامه را تنها گذاشتند. آنروزها روزهای دشواری بود، هم برای پیامبر (ص) و هم برای علی (ع) که آن حضرت را در غم و اندوه میدیدند؛ از این رو پیامبر (ص) دستور میدهند تا قلم و کاغذی بیاورند و سفارشهایشان را یادداشت کنند؛ اما عدهای با این کار مخالفت کردند و دیگربار دل پیامبر را شکستند.
آن حضرت در روزها و لحظات پایان عمر تنها امام علی (ع) را به عنوان همنشین و همدم خویش برگزیدند و پیدرپی با ایشان دیدار میکردند. ایشان با هر کسی که سخن میگفتند، از «علی» نام میبردند و حق جایگاه امام علی (ع) را یادآور میشدند. در ثانیههای آخر، بیتابی پیامبر برای علی و خانوادهاش بیشتر و بیشتر میشد.
* در این جلد از همکاری صدابرداران رادیو همچون رضا مدنی دینانی و کیوان جمالی بهره گرفته شده است.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
نظری ثبت نشده است