این کتاب در قالب سه روایت اصلی، به سه بخش یا به عبارتی سه کتاب تقسیم میشود: کتاب اول «از زبان کیومرث خزائی، دوست شهید»؛ کتاب دوم «از زبان رئوفه کرمی، همسر شهید»؛ کتاب سوم «با دو زبان» نگاشته شدهاست.
از ایرانصدا بشنوید
بخش اول این کتاب از زبان فریبرز خزائی، برادر شهید و درادامه از زبان خود شهید و براساس خاطرات حسین دهقانی و دیگر همرزمان، همچنین یادداشتهای بهجامانده از شهید به رشتهی تحریر درآمدهاست.
در بخشی از این کتاب، با عنوان همنفس، میخوانیم: «مقابل آینه ایستادم و گره روسریام را محکم کردم. یک تونیک بلند و یک دامن دوجیبه تنم بود. نوک روسری را تیز کردم و خوشنود و راضی از اتاق درآمدم. آبجی صدایم زد: رئوفه! ظرفها توی حیاط دستت را میبوسد. خواهی نخواهی پای حوض توی حیاط نشستم و مشغول شستن ظرفها شدم. عجیب است که هربار، وقتی گودرز به کرمانشاه و محله و خانهی ما میآمد، از توی خانه تکان نمیخوردم. دو روزی گودرز از محل کارش مرخصی گرفته و آمده بود کرمانشاه. تمام این دو روز را پیش ما بود. معلم بودم و بعد از مدرسه به خانهی بچههای ضعیفتر سر میزدم و کمکشان میدادم، اما وقتی او بود، مثل نور و مستقیم از مدرسه به خانه میآمدم. شاید چون از تهران و مبارزات مردم نقل میکرد.»
در بخشی از این کتاب، با عنوان همنفس، میخوانیم: «مقابل آینه ایستادم و گره روسریام را محکم کردم. یک تونیک بلند و یک دامن دوجیبه تنم بود. نوک روسری را تیز کردم و خوشنود و راضی از اتاق درآمدم. آبجی صدایم زد: رئوفه! ظرفها توی حیاط دستت را میبوسد. خواهی نخواهی پای حوض توی حیاط نشستم و مشغول شستن ظرفها شدم. عجیب است که هربار، وقتی گودرز به کرمانشاه و محله و خانهی ما میآمد، از توی خانه تکان نمیخوردم. دو روزی گودرز از محل کارش مرخصی گرفته و آمده بود کرمانشاه. تمام این دو روز را پیش ما بود. معلم بودم و بعد از مدرسه به خانهی بچههای ضعیفتر سر میزدم و کمکشان میدادم، اما وقتی او بود، مثل نور و مستقیم از مدرسه به خانه میآمدم. شاید چون از تهران و مبارزات مردم نقل میکرد.»
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
تصاویر
از همین گوینده
-
-
-
-
ماجراهای شرلوک هولمز: این داستان دوچرخه سوار تنها
-
-
-
-
-
-
نظری ثبت نشده است