- 3157
- 1000
- 1000
- 1000
نور، صدا، پرواز
سربازیام تمام شد. برای مجوز مطب باید دوسالی را هم خارج از تهران برای دولت کار میکردم. اسمش را گذاشته بودند: طرح.
از ایرانصدا بشنوید
اوایل بهار سال 44 بود. من هنوز سرباز بودم؛ همان سپاهی بهداشت. همه چیز از آنجا شروع شد که یکی از خانمهای آشنای ما در شبهای احیای ماه رمضان در مسجد، دختر خانمی را دید که با یکی از دوستان خود، برای مراسم آمده بود. به نظرش دختر خوبی آمد و چند روز بعد موضوع را با خانوادهی ما در میان گذاشت. آنها هم موافقت اولیهی من را گرفتند و رفتند برای دیدن دختر. مادرم او را پسندید. من را هم بردند و او را دیدم. دختر محترم و مناسبی به نظرم رسید. به این ترتیب ما موافق بودیم و باید نظر آنها را میگرفتیم. خانوادهاش گفتند سال آخر دبیرستان است و باید درسش تمام شود؛ یعنی باید چندماهی صبر میکردیم. صبر کردیم و سرانجام او همان خرداد قبول شد. آنها هم موافقت اولیهشان را اعلام کردند. آنموقع رسم نبود دختر و پسر تنها با هم بنشینند و حرف بزنند. اما هم خانوادهی ما و هم خانوادهی تحصیلکردهی او موافق این کار بودند. برای همین چندجلسهای من و او با هم صحبت کردیم تا شناخت بهتری از هم پیدا کنیم؛ و خب اینطوری مهرش بیشتر به دل من افتاد.
آن روزها یک پایم تهران بود و یک پایم در همان روستای محل خدمتم. با دردسرهایی هم که پیش آمد و کشوقوسهایی که ماجرا داشت، دیگر فکر و دل من حسابی مشغول شد. هرچند این جور مسائل در چنین مواقعی کموبیش طبیعی است.
آن روزها یک پایم تهران بود و یک پایم در همان روستای محل خدمتم. با دردسرهایی هم که پیش آمد و کشوقوسهایی که ماجرا داشت، دیگر فکر و دل من حسابی مشغول شد. هرچند این جور مسائل در چنین مواقعی کموبیش طبیعی است.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
تصاویر
از همین نویسنده
از همین گوینده
-
فرمانده لشکر 19 فجر «تاریخ شفاهی دفاع مقدس: روایت محمدنبی رودکی»
-
علامه محمدتقی جعفری، سرگذشت و ایام، آرا و اندایشه ها(جلد دوم)
-
علامه محمدتقی جعفری سرگذشت و ایام، آراء و اندایشه ها
-
آبی بی کران عشق ؛ براساس خاطرات کارکنان و همسران ناوگروه 75 نیروی دریایی ارتش
-
-
-
تاریخ شفاهی دفاع مقدس: روایت علی اسحاقی، جنگ الکترونیک
-
-
تاریخ شفاهی دفاع مقدس: روایت حسن رستگار پناه، کردستان در بحران امنیت و محرومیت
-
کاربر مهمان