- 16834
- 1000
- 1000
- 1000
سالی که ریکاردو ریش مرد
«دکتر ریکاردو ریش» با کشتی «هایلند بریگید» به «لیسبون» برمیگردد. ریکاردوریش از کتابخانهی هایلند بریگید کتابی به امانت گرفته است که فراموش میکند آن را به کتابدار برگرداند؛ کتاب «خداوند هزارتو» نوشتهی «هربرت کوئین» ایرلندی.
از ایرانصدا بشنوید
«دکتر ریکاردو ریش» پس از 16 سال اقامت در برزیل، به زادگاه خود «پرتغال» بازمیگردد و موقتاً در هتل «براگانسا» ساکن میشود و قبل از هر چیز بر سر مزار «فرناندو پسوآ»، دوست شاعر تازهدرگذشتهاش، حاضر میرود.
یک شب در اتاق خود با روح فرناندو مواجه میشود. فرناندو به او اطلاع میدهد که تا مدتی میتوانند یکدیگر را ملاقات کنند و این موضوع موجب میشود که بخشی از تنهایی ریکاردو پر شود. بخش دیگر را نیز «لیدیا»، مستخدم هتل و «مارسندا» پر خواهند کرد. دختری که به همراه پدرش «دکتر سام پاپو» هر ماه به «لیسبون» میآید تا دست ازکارافتادهی خود را مداوا کند.
در کشور همسایه، یعنی اسپانیا، دولت ملّی بر سر کار میآید و سیل مهاجرتها آغاز میشود. هتل براگانسا هم از این تحول بیبهره نمیماند. در این اوضاع و احوال پلیس امنیتی ریکاردو را احضار میکند. این قضیه موجب سردیِ رفتار اهالی هتل و نگرانی لیدیا و مارسندا میشود. اما با حضور ریکاردو در ادارهی پلیس و بازجویی مختصری که در محیطی محترمانه برگزار میشود، ظاهراً موضوع پایان مییابد. هرچند که بعدها یک بار فرناندو و ریکاردو، «ویکتور»، یکی از مأموران پلیس امنیتی را درست زیر ساختمانی که ریکاردو در آن ساکن است، غافلگیر میکنند.
رفتن ریکاردو از هتل و ساکنشدن او در محلهی «سانتاکاتارینا» برای دو زن فضول همسایه که شاهد رفتوآمدهای لیدیا و مارسندا به خانه همسایهی جدید هستند، موضوع تازهی گفتوگوهای بیپایان را فراهم میکند. هرچند که از حضور یک پزشک در ساختمان خود نیز خرسندند.
پس از مدتی ریکاردو در مطب یک پزشک متخصص قلب و عروق (که به علت انجام عمل جراحی قادر نیست تا مدتی طبابت کند،) موقتاً مشغول به کار میشود. کمی بعد مارسندا در مطب به دیدار ریکاردو میرود و به او میگوید که دیگر برای مداوای دست خود به لیسبون نخواهد آمد. بعدها هم با نامهای به او اطلاع میدهد که به اصرار پدرش شاید به زیارت شهر مذهبی و زیارتی «فاطیما» برود.
ریکاردو در یکی از روزهای ماه مِی که همگان برای زیارت عازم فاطیما میشوند، به امید دیدار مارسندا به آنجا میرود، اما او را نمییابد. اندکی بعد پزشکی که مطب خود را در اختیار ریکاردو قرار داده بود، به وی اطلاع میدهد که سلامت خود را بازیافته و خود دوباره ادارهی مطب را در اختیار خواهد گرفت. بنابراین ریکاردو بیکار و خانهنشین شده است و هر روز، بیش از پیش، ژولیده و نامرتب میشود. لیدیا هم به او خبر میذهد که از وی باردار است. اما به ریکاردو اطمینان میدهد که وی مجبور نیست بپذیرد که پدر بچه است و تأکید میکند که میخواهد بچه را نگه دارد. ریکاردو در ملاقات بعدی خود با فرناندو موضوع را با او در میان میگذارد.
* دربارهی کتاب
کتاب «سالی که ریکاردو ریش مرد» با نام اصلی «سال مرگ ریکاردو ریش»(1984)، اثر «ژوزه ساراماگو»، رمانی است که جایگاه او را بهعنوان یک نویسندهی متفاوت و برجسته مشخص میکند. این رمان که پر از استعاره و پیچیدگی است، نهتنها توانایی ساراماگو در شخصیتپردازی را نشان میدهد، بلکه پر از اطلاعات ارزشمند دربارهی تاریخ و فرهنگ پرتغال است.
در این داستان به شیوهی استعاری، مصاف فکری نویسنده با «فرناندو پسوآ» (شاعر پرتغالی) و «خورخه لوئیس بورخس» (نویسندهی آرژانتینی) توصیف شده است. کتابی که شخصیت اصلی رمان به همراه دارد، درواقع همان است که بورخس یک نسخه از آن را در اختیار داشته و به خانمی امانت داده است.
در این رمان هزارتوهای بیشماری که استعاره از «پیچیدگی» است میتوان یافت. روایت رمان هم که بهشیوهی تداعیهای گوناگون و در پارهای از مواقع «جریان سیال ذهنی» است، یادآور همین هزارتوها است. همچنین ساماراگو در این رمان بهگونهای، فرناندو پسوآ را به تماشای زشتیهای دنیا، از جمله ظهور فاشیسم و حملهی ایتالیا به اتیوپی، فرامیخواند.
* دربارهی نویسنده
«ژوزه ساراماگو» متولد 1922 در «آزیناگا» در پرتغال است. او در خانوادهای بسیار فقیر به دنیا آمد و دوران کودکیاش را در فقر در لیسبون، پایتخت پرتغال، گذراند. او در همان سالهای کودکی بهعنوان شاگرد مکانیک مشغول به کار شد و شغلهای مختلفی را تجربه کرد. ساراماگو پیش از نویسندگی مدتی هم در یک انتشارات کار میکرد.
ژوزه ساراماگو یکی از اعضای فعال جنبش کمونیستی پرتغال در سال 1969 بود. سال 1969 ساراماگو شروع به انتشار اشعارش کرد. از سال 1974 سردبیر یکی از روزنامههای شهر لیسبون بود.
ساراماگو زمانی که این روزنامه فعالیتهای ضد کمونیستی را در پیش گرفت، از پستش استعفا داد و بهسبب جوّ ضدّ کمونیسمی که در پرتغال ایجاد شده بود، تا 50سالگی هیچ اثری منتشر نکرد.
هرچند پیداکردن کار برای او که تمایلات کمونیستی داشت، در کشوری که علیه کمونیسم مبارزه میکرد کار سختی بود، اما باعث شد او بیشتر از همیشه به نویسندگی مشغول باشد و با اینکه 30 سال از او چیزی منتشر نشد، اما او هرگز نوشتن برای خودش را متوقف نکرده بود.
ژوزه ساراماگو برای سبک خارقالعادهی نوشتنش که آن را با رئالیسم یا واقعگرایی مخلوط کرده بود، شناخته شده است. او از جملات بسیار بلند و پیچیده در داستانهایش استفاده میکند و خود را چندان مقید به رعایت علائم سجاوندی نمیبیند و جملات و گفتوگوها را پشتسرهم میآورد. برای نمونه یکی از شناختهشدهترین آثار ساراماگو، «بالتازار و بلموندا» داستانی دربارهی پرتغال در قرن هجدهم و فضای تفتیش عقاید است. شخصیتهای اصلی این داستان یک جانبازِ جنگ و معشوق او هستند که سعی میکنند به کمک یک ماشین زمان که مغز انسانی دارد، از شرایط وحشتناک زمانهشان فرار کنند.
«انجیل به روایت عیسی مسیح» اثر جنجالبرانگیز این نویسنده است که سال 1991 منتشر شد. این اثر یک اثر ضدمذهبی و توهین به کاتولیکهای پرتغال نامیده شد و باعث شد او از فهرستِ نامزدهای جایزهی ادبی اروپا خط بخورد. پس از این اتفاق ساراماگو همراه همسرش به جزیرهی «لانزاروته» در اقیانوس اطلس رفت و تا آخر عمر همانجا زندگی کرد.
«کوری» مشهورترین اثر ساراماگو در ایران است که این نویسنده سال 1995 آن را منتشر کرد. این رمان تاکنون 11 بار به فارسی برگردانده شده است. ساراماگو در این رمان موقعیتی را پدید آورده است که تمام مردم جهان براثر یک بیماری مشترک کور میشوند. ساراماگو با استفاده از این فضاسازی ترسناک و شگفتانگیز بسیاری از مضامین فکری خود را منتقل کرده است. سال 2008 از روی این رمان فیلمی ساخته شد. او رمانی هم به نام «بینایی» دارد که سال 2004 منتشر شد.
ساراماگو بیش از 20 رمان و تعداد زیادی مقاله، داستان کوتاه و شعر منتشر کرده است. او در سال 2006 کتاب خاطرات خود را که بیشتر به دوران کودکیاش و فقر آن دوران اشاره میکند، به پایان برد.
بسیاری از آثار ساراماگو در ایران ترجمه شده و خوانندگان فراوانی را به خود اختصاص داده است. علاوه بر کتابهای یادشده، کتابهای «تاریخ محاصره لیسبون»، «کنتاوروس» و «در ستایش مرگ» و بسیاری کتابهای دیگر از این نویسنده ترجمه و منتشر شده است.
در سال 1998 ژوزه ساراماگو برندهی جایزهی نوبل ادبیات شد. هنگام دریافت جایزه، ساراماگو نویسندهای وصف شد که «با تمثیلاتی از تخیل، مهربانی، طعنه و تحمل که دائماً بهدنبال هم میآورد ما را قادر میسازد تا واقعیت را دوباره بفهمیم». ساراماگو پیش از بردن جایزهی نوبل در خارج از پرتغال چندان شناخته شده نبود، اما امروز رمانهایش مرزها را پشت سر گذاشتهاند و در سراسر دنیا خوانده میشوند.
ژوزه ساراماگو در سالهای پایانی زندگیاش از سرطان خون رنج میبرد و در سال 2010، در 87 سالگی، درگذشت. مرگ او غیرمنتظره بود؛ چراکه هم او و هم پزشکش فکر میکردند که میتواند این مرحله از بیماری را پشت سر بگذارد. او حتی برنامهریزی کرده بود تا بهعنوان مهمان افتخاری در گردهمایی نویسندگان اروپایی در «ادینبورگ»، در کشور اسکاتلند، سخنرانی کند، اما پیش از آن درگذشت.
ژوزه ساراماگو در سال 2007، تنها سه سال پیش از درگذشتش، بنیاد ساراماگو را تأسیس کرد. این بنیاد بر مسائل فرهنگی تمرکز دارد و همچنین مسائل محیط زیستی در سراسر جهان در دستور کار آن قرار دارد. این بنیاد سال 2011، پس از مرگ ساراماگو، اعلام کرد که رمانی از ساراماگو کشفشده که دههی پنجاه نوشتهشده و هرگز منتشر نشده است. کتاب «sky light» سال 2011 منتشر شد.
در مراسم خاکسپاری ساراماگو نزدیک به 20 هزار نفر حضور داشتند و خاکستر او زیر درختی در بنیاد ساراماگو دفن شد.
برخی از آثار او عبارتاند از:
کوری، بینایی، دفتر یادداشت، سفر فیل، وقفه در مرگ، مرد تکثیرشده، غار، همه نامها، انجیل به روایت عیسی مسیح، تاریخ محاصره لیسبون، بلم سنگی، سال مرگ ریکاردو ریش، بالتازار و بلموندا، مبانی نقاشی و خطاطی.
*کتاب:
O Ano da Morte de Ricardo Reis (1984)
The Year of the Death of Ricardo Reis (1984)
یک شب در اتاق خود با روح فرناندو مواجه میشود. فرناندو به او اطلاع میدهد که تا مدتی میتوانند یکدیگر را ملاقات کنند و این موضوع موجب میشود که بخشی از تنهایی ریکاردو پر شود. بخش دیگر را نیز «لیدیا»، مستخدم هتل و «مارسندا» پر خواهند کرد. دختری که به همراه پدرش «دکتر سام پاپو» هر ماه به «لیسبون» میآید تا دست ازکارافتادهی خود را مداوا کند.
در کشور همسایه، یعنی اسپانیا، دولت ملّی بر سر کار میآید و سیل مهاجرتها آغاز میشود. هتل براگانسا هم از این تحول بیبهره نمیماند. در این اوضاع و احوال پلیس امنیتی ریکاردو را احضار میکند. این قضیه موجب سردیِ رفتار اهالی هتل و نگرانی لیدیا و مارسندا میشود. اما با حضور ریکاردو در ادارهی پلیس و بازجویی مختصری که در محیطی محترمانه برگزار میشود، ظاهراً موضوع پایان مییابد. هرچند که بعدها یک بار فرناندو و ریکاردو، «ویکتور»، یکی از مأموران پلیس امنیتی را درست زیر ساختمانی که ریکاردو در آن ساکن است، غافلگیر میکنند.
رفتن ریکاردو از هتل و ساکنشدن او در محلهی «سانتاکاتارینا» برای دو زن فضول همسایه که شاهد رفتوآمدهای لیدیا و مارسندا به خانه همسایهی جدید هستند، موضوع تازهی گفتوگوهای بیپایان را فراهم میکند. هرچند که از حضور یک پزشک در ساختمان خود نیز خرسندند.
پس از مدتی ریکاردو در مطب یک پزشک متخصص قلب و عروق (که به علت انجام عمل جراحی قادر نیست تا مدتی طبابت کند،) موقتاً مشغول به کار میشود. کمی بعد مارسندا در مطب به دیدار ریکاردو میرود و به او میگوید که دیگر برای مداوای دست خود به لیسبون نخواهد آمد. بعدها هم با نامهای به او اطلاع میدهد که به اصرار پدرش شاید به زیارت شهر مذهبی و زیارتی «فاطیما» برود.
ریکاردو در یکی از روزهای ماه مِی که همگان برای زیارت عازم فاطیما میشوند، به امید دیدار مارسندا به آنجا میرود، اما او را نمییابد. اندکی بعد پزشکی که مطب خود را در اختیار ریکاردو قرار داده بود، به وی اطلاع میدهد که سلامت خود را بازیافته و خود دوباره ادارهی مطب را در اختیار خواهد گرفت. بنابراین ریکاردو بیکار و خانهنشین شده است و هر روز، بیش از پیش، ژولیده و نامرتب میشود. لیدیا هم به او خبر میذهد که از وی باردار است. اما به ریکاردو اطمینان میدهد که وی مجبور نیست بپذیرد که پدر بچه است و تأکید میکند که میخواهد بچه را نگه دارد. ریکاردو در ملاقات بعدی خود با فرناندو موضوع را با او در میان میگذارد.
* دربارهی کتاب
کتاب «سالی که ریکاردو ریش مرد» با نام اصلی «سال مرگ ریکاردو ریش»(1984)، اثر «ژوزه ساراماگو»، رمانی است که جایگاه او را بهعنوان یک نویسندهی متفاوت و برجسته مشخص میکند. این رمان که پر از استعاره و پیچیدگی است، نهتنها توانایی ساراماگو در شخصیتپردازی را نشان میدهد، بلکه پر از اطلاعات ارزشمند دربارهی تاریخ و فرهنگ پرتغال است.
در این داستان به شیوهی استعاری، مصاف فکری نویسنده با «فرناندو پسوآ» (شاعر پرتغالی) و «خورخه لوئیس بورخس» (نویسندهی آرژانتینی) توصیف شده است. کتابی که شخصیت اصلی رمان به همراه دارد، درواقع همان است که بورخس یک نسخه از آن را در اختیار داشته و به خانمی امانت داده است.
در این رمان هزارتوهای بیشماری که استعاره از «پیچیدگی» است میتوان یافت. روایت رمان هم که بهشیوهی تداعیهای گوناگون و در پارهای از مواقع «جریان سیال ذهنی» است، یادآور همین هزارتوها است. همچنین ساماراگو در این رمان بهگونهای، فرناندو پسوآ را به تماشای زشتیهای دنیا، از جمله ظهور فاشیسم و حملهی ایتالیا به اتیوپی، فرامیخواند.
* دربارهی نویسنده
«ژوزه ساراماگو» متولد 1922 در «آزیناگا» در پرتغال است. او در خانوادهای بسیار فقیر به دنیا آمد و دوران کودکیاش را در فقر در لیسبون، پایتخت پرتغال، گذراند. او در همان سالهای کودکی بهعنوان شاگرد مکانیک مشغول به کار شد و شغلهای مختلفی را تجربه کرد. ساراماگو پیش از نویسندگی مدتی هم در یک انتشارات کار میکرد.
ژوزه ساراماگو یکی از اعضای فعال جنبش کمونیستی پرتغال در سال 1969 بود. سال 1969 ساراماگو شروع به انتشار اشعارش کرد. از سال 1974 سردبیر یکی از روزنامههای شهر لیسبون بود.
ساراماگو زمانی که این روزنامه فعالیتهای ضد کمونیستی را در پیش گرفت، از پستش استعفا داد و بهسبب جوّ ضدّ کمونیسمی که در پرتغال ایجاد شده بود، تا 50سالگی هیچ اثری منتشر نکرد.
هرچند پیداکردن کار برای او که تمایلات کمونیستی داشت، در کشوری که علیه کمونیسم مبارزه میکرد کار سختی بود، اما باعث شد او بیشتر از همیشه به نویسندگی مشغول باشد و با اینکه 30 سال از او چیزی منتشر نشد، اما او هرگز نوشتن برای خودش را متوقف نکرده بود.
ژوزه ساراماگو برای سبک خارقالعادهی نوشتنش که آن را با رئالیسم یا واقعگرایی مخلوط کرده بود، شناخته شده است. او از جملات بسیار بلند و پیچیده در داستانهایش استفاده میکند و خود را چندان مقید به رعایت علائم سجاوندی نمیبیند و جملات و گفتوگوها را پشتسرهم میآورد. برای نمونه یکی از شناختهشدهترین آثار ساراماگو، «بالتازار و بلموندا» داستانی دربارهی پرتغال در قرن هجدهم و فضای تفتیش عقاید است. شخصیتهای اصلی این داستان یک جانبازِ جنگ و معشوق او هستند که سعی میکنند به کمک یک ماشین زمان که مغز انسانی دارد، از شرایط وحشتناک زمانهشان فرار کنند.
«انجیل به روایت عیسی مسیح» اثر جنجالبرانگیز این نویسنده است که سال 1991 منتشر شد. این اثر یک اثر ضدمذهبی و توهین به کاتولیکهای پرتغال نامیده شد و باعث شد او از فهرستِ نامزدهای جایزهی ادبی اروپا خط بخورد. پس از این اتفاق ساراماگو همراه همسرش به جزیرهی «لانزاروته» در اقیانوس اطلس رفت و تا آخر عمر همانجا زندگی کرد.
«کوری» مشهورترین اثر ساراماگو در ایران است که این نویسنده سال 1995 آن را منتشر کرد. این رمان تاکنون 11 بار به فارسی برگردانده شده است. ساراماگو در این رمان موقعیتی را پدید آورده است که تمام مردم جهان براثر یک بیماری مشترک کور میشوند. ساراماگو با استفاده از این فضاسازی ترسناک و شگفتانگیز بسیاری از مضامین فکری خود را منتقل کرده است. سال 2008 از روی این رمان فیلمی ساخته شد. او رمانی هم به نام «بینایی» دارد که سال 2004 منتشر شد.
ساراماگو بیش از 20 رمان و تعداد زیادی مقاله، داستان کوتاه و شعر منتشر کرده است. او در سال 2006 کتاب خاطرات خود را که بیشتر به دوران کودکیاش و فقر آن دوران اشاره میکند، به پایان برد.
بسیاری از آثار ساراماگو در ایران ترجمه شده و خوانندگان فراوانی را به خود اختصاص داده است. علاوه بر کتابهای یادشده، کتابهای «تاریخ محاصره لیسبون»، «کنتاوروس» و «در ستایش مرگ» و بسیاری کتابهای دیگر از این نویسنده ترجمه و منتشر شده است.
در سال 1998 ژوزه ساراماگو برندهی جایزهی نوبل ادبیات شد. هنگام دریافت جایزه، ساراماگو نویسندهای وصف شد که «با تمثیلاتی از تخیل، مهربانی، طعنه و تحمل که دائماً بهدنبال هم میآورد ما را قادر میسازد تا واقعیت را دوباره بفهمیم». ساراماگو پیش از بردن جایزهی نوبل در خارج از پرتغال چندان شناخته شده نبود، اما امروز رمانهایش مرزها را پشت سر گذاشتهاند و در سراسر دنیا خوانده میشوند.
ژوزه ساراماگو در سالهای پایانی زندگیاش از سرطان خون رنج میبرد و در سال 2010، در 87 سالگی، درگذشت. مرگ او غیرمنتظره بود؛ چراکه هم او و هم پزشکش فکر میکردند که میتواند این مرحله از بیماری را پشت سر بگذارد. او حتی برنامهریزی کرده بود تا بهعنوان مهمان افتخاری در گردهمایی نویسندگان اروپایی در «ادینبورگ»، در کشور اسکاتلند، سخنرانی کند، اما پیش از آن درگذشت.
ژوزه ساراماگو در سال 2007، تنها سه سال پیش از درگذشتش، بنیاد ساراماگو را تأسیس کرد. این بنیاد بر مسائل فرهنگی تمرکز دارد و همچنین مسائل محیط زیستی در سراسر جهان در دستور کار آن قرار دارد. این بنیاد سال 2011، پس از مرگ ساراماگو، اعلام کرد که رمانی از ساراماگو کشفشده که دههی پنجاه نوشتهشده و هرگز منتشر نشده است. کتاب «sky light» سال 2011 منتشر شد.
در مراسم خاکسپاری ساراماگو نزدیک به 20 هزار نفر حضور داشتند و خاکستر او زیر درختی در بنیاد ساراماگو دفن شد.
برخی از آثار او عبارتاند از:
کوری، بینایی، دفتر یادداشت، سفر فیل، وقفه در مرگ، مرد تکثیرشده، غار، همه نامها، انجیل به روایت عیسی مسیح، تاریخ محاصره لیسبون، بلم سنگی، سال مرگ ریکاردو ریش، بالتازار و بلموندا، مبانی نقاشی و خطاطی.
*کتاب:
O Ano da Morte de Ricardo Reis (1984)
The Year of the Death of Ricardo Reis (1984)
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان