- 10924
- 1000
- 1000
- 1000
خاک من بوی محشر می دهد
«پهلوان فیروز» بازوبند را به بازوی پهلوان سرابی میبندد. پدرخانمش از او میخواهد تا امسال در ماه محرم علمدار باشد. بهعلّت ممنوعیت برگزاری مراسم محرّم، همه نگران جان پهلوان سرابیاند.
از ایرانصدا بشنوید
اوس محمودِ نجّار آخرین سفارشها را برای برپا کردن تکیه در راستهی آهنگرها به شاگردش (صادق) میکند. ناگهان سروکلهی پیرزنی پیدا میشود. پیرزن برای تهیهی نردبان به آنجا رفته تا بتواند اسبابهایش را از پشت بام به پایین بیاورد. صادق به سفارش صاحبکارش همراه پیرزن میرود تا اسبابها را پایین بیاورد. دغدغهی پیرزن بیشتر بهخاطر پردهی محرّم است که به وصیّت پسرش، هرسال باید برای مردم عزادار پردهخوانی کند. اوس محمود بعد از رسیدگی به کار پیرزن، به قهوهخانهی آقا سلطان رفت.
از طرف دیگر در زورخانهی تبریز، بعد از صدای زنگ و ضربهی مرشد، «پهلوان فیروز همّتی» بعد از رخصت از پهلوانان و نایب زورخانه، بازوبند پهلوانی را بر بازوی پهلوان جوان «احمد سرابی» بست. احمد سرابی که در هیچ شرایطی حاضر نبود بازوبند را به بازویش ببندد، به اصرار پهلوان همتی راضی به این کار شد.
بشیر توکلی، پدر همسر احمد سرابی، یک شب قبل از محرم تصمیم گرفت به منزل دخترش «نرگس» برود. او به همراه همسرش (فاطمه) که میانهی خوبی با شوهر دخترش ندارد، به آنجا رفتند....
از طرف دیگر در زورخانهی تبریز، بعد از صدای زنگ و ضربهی مرشد، «پهلوان فیروز همّتی» بعد از رخصت از پهلوانان و نایب زورخانه، بازوبند پهلوانی را بر بازوی پهلوان جوان «احمد سرابی» بست. احمد سرابی که در هیچ شرایطی حاضر نبود بازوبند را به بازویش ببندد، به اصرار پهلوان همتی راضی به این کار شد.
بشیر توکلی، پدر همسر احمد سرابی، یک شب قبل از محرم تصمیم گرفت به منزل دخترش «نرگس» برود. او به همراه همسرش (فاطمه) که میانهی خوبی با شوهر دخترش ندارد، به آنجا رفتند....
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان