- 8705
- 1000
- 1000
- 1000
شال شبیه تهران
«کرامت نبیزاده» افسر پادگان گارد در تهران است. «رحمت»، برادر کرامت، مدّتی است که گم شده است. «سوان کیوان» به اصرار دخترداییاش «ماهرخ» با او در پادگان قرار ملاقات می گذارد تا دربارهی برادرش از او بپرسد.
از ایرانصدا بشنوید
«حاجاکبر شکرریز» خاطرات تابستان سال 1332 را نقل میکند. مصدّق (نخستوزیر وقت) از حکومت برکنار شده است. حاج اکبر از روزهای کودتا و اوباشی میگوید که راه را بر مردم میبستند. او و دوستش «رحمت» مخالف این لاتبازیها بودند.
او حالا از دوستش «رحمت نبیزاده» که برای خودش یک پهلوان معتبر در زورخانه و یک بازاری سرشناس و خیّر است، چند روزی است که بیخبر است و هیچکس، حتی مادرش، از او خبری ندارد و تنها امید اکبر و مادر رحمت به اوّل محرّم و عهدی است که رحمت در این ماه با اهل بیت دارد.
او حالا از دوستش «رحمت نبیزاده» که برای خودش یک پهلوان معتبر در زورخانه و یک بازاری سرشناس و خیّر است، چند روزی است که بیخبر است و هیچکس، حتی مادرش، از او خبری ندارد و تنها امید اکبر و مادر رحمت به اوّل محرّم و عهدی است که رحمت در این ماه با اهل بیت دارد.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان