- 13560
- 1000
- 1000
- 1000
مردی که از اسب افتاد
«عزّت قهوهچی»، سال گذشته، مقدار بسیاری پول به «نصیر تعزیهخوان» قرض داد و نصیر پول را برای معالجهی همسرش خرج کرد.
از ایرانصدا بشنوید
«نصیر تعزیهخوان» که روستاییان او را «بلبل اهل بیت» میخوانند، برای مداوای همسرش، پولی را از عزّت قرض کرد، اما مداوا فایدهای نداشت و همسرش از دنیا رفت.
نصیر که همواره باغ پرمحصولی داشت، امسال باغش آفت میزند و دیگر توان بازپرداختِ قرض عزّت را ندارد. ازطرفی، عزّت که از مدّتها پیش قصد داشته است دکّان مرحوم «میرزا حسین» را بخرد، متوجه میشود ورثهی او قصد دارند دکّان را بفروشند، ولی او الآن پولی در بساط ندارد.
در قسمتی از این داستان متوجه توطئهای میشویم: «احمدعلی خان» که دستِ راست بخشدار است، به سراغ بخشدار میرود و میگوید که نقشهام دارد طبق برنامه پیش میرود و بهزودی کرّهاسب نصیر را که وقف امام حسین کرده است، تصاحب خواهم کرد و ....
نصیر که همواره باغ پرمحصولی داشت، امسال باغش آفت میزند و دیگر توان بازپرداختِ قرض عزّت را ندارد. ازطرفی، عزّت که از مدّتها پیش قصد داشته است دکّان مرحوم «میرزا حسین» را بخرد، متوجه میشود ورثهی او قصد دارند دکّان را بفروشند، ولی او الآن پولی در بساط ندارد.
در قسمتی از این داستان متوجه توطئهای میشویم: «احمدعلی خان» که دستِ راست بخشدار است، به سراغ بخشدار میرود و میگوید که نقشهام دارد طبق برنامه پیش میرود و بهزودی کرّهاسب نصیر را که وقف امام حسین کرده است، تصاحب خواهم کرد و ....
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان