- 10214
- 1000
- 1000
- 1000
چونان چشمهای خونباره جوش
این داستان، روایت آغاز حرکت «مختار بن عبید ثقفی» در پشتیبانی از سالار شهیدان «امام حسین(ع)» است که آنگونه که انتظار میرفت، محقق نشد.
از ایرانصدا بشنوید
با شنیدن خبر شهادت «مسلم بن عقیل»، «مختار بن عبید ثقفی» که در راه کوفه برای پیشگامیِ بیعت با آقایش «امام حسین(ع)» بود، زار و پریشان قصد جان و خانمان «عبیدالله بن زیاد» را کرد. برای رسیدن به مقصود در برابر یاران خودی، خود را خلع سلاح کرد و به کوفه درآمد.
«حارث» بیرحم به گمان آنکه مختار برای تبعیت از امیر کوفه آمده، او را نزد عبید الله بن زیاد برد، ولی سعایتکنندگان زیاد را بر آن داشتند تا او را به زندان درافکند.
مختار بن عبید ثقفی به فرمان عبیدالله ابن زیاد به زندان درافکنده شد و چندی گذشت تا «شیخ کثیر»، ملاّی ملاخانه هم به همان بند افتاد و چون مختار را به جا آورد، مصمم شد تا برای او کاری کند. مختار کاغذ و قلم و دواتی خواست و کثیر پس از آزادی به کمک زندانبان آنها را به او رساند و مختار مرقومهای نوشت و به همراه کثیر برای شوی خواهرش «عبدالله عمر» فرستاد. خواهر با دیدن نامه و مطلع شدن از حال برادر، از شوی خود خواست تا برای آزادی وی بکوشد و عبدالله هم نامهای برای «یزید بن معاویه» نوشت و به کثیر سپرد تا آن را به یزید برساند و پاسخ بیاورد.
ولی دیدن یزید در بارگاهش به همین سادگیها میسر نبود و کثیر هفده روز در کاروانسرای شهر بیتوته کرد، ولی موفق به دیدار نشد که نشد.
مؤذن مسجد کاروانسرا او را زیر نظر داشت و میدید که چگونه دست به دعا شده است، تا عاقبت جلوی کثیر را گرفت و ....
«حارث» بیرحم به گمان آنکه مختار برای تبعیت از امیر کوفه آمده، او را نزد عبید الله بن زیاد برد، ولی سعایتکنندگان زیاد را بر آن داشتند تا او را به زندان درافکند.
مختار بن عبید ثقفی به فرمان عبیدالله ابن زیاد به زندان درافکنده شد و چندی گذشت تا «شیخ کثیر»، ملاّی ملاخانه هم به همان بند افتاد و چون مختار را به جا آورد، مصمم شد تا برای او کاری کند. مختار کاغذ و قلم و دواتی خواست و کثیر پس از آزادی به کمک زندانبان آنها را به او رساند و مختار مرقومهای نوشت و به همراه کثیر برای شوی خواهرش «عبدالله عمر» فرستاد. خواهر با دیدن نامه و مطلع شدن از حال برادر، از شوی خود خواست تا برای آزادی وی بکوشد و عبدالله هم نامهای برای «یزید بن معاویه» نوشت و به کثیر سپرد تا آن را به یزید برساند و پاسخ بیاورد.
ولی دیدن یزید در بارگاهش به همین سادگیها میسر نبود و کثیر هفده روز در کاروانسرای شهر بیتوته کرد، ولی موفق به دیدار نشد که نشد.
مؤذن مسجد کاروانسرا او را زیر نظر داشت و میدید که چگونه دست به دعا شده است، تا عاقبت جلوی کثیر را گرفت و ....
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان