- 10047
- 1000
- 1000
- 1000
پناهگاه
فریبا، خانمِ خانه، به رابطهی پنهانی مهلقا (خدمتکارش) که از کودکی در خانهی او پرورش یافته، با سهراب (یکی دیگر از خدمتکاران خانه) پی میبرد و مهلقا را از ادامهی دیدار با سهراب در پناهگاه داخل باغ منع میکند.
از ایرانصدا بشنوید
سهراب، عشق پنهانش را به مهلقا ابراز میکند. فریبا از مهلقا میخواهد که سهراب را بعد از مدّتها به خانه دعوت کند. فریبا از سهراب میخواهد که مهلقا را فراموش کند. سهراب برخلافِ همیشه، در مقابل خواستهی فریبا میایستد....
«آرام» دختر جوانی است که وارد این جمع میشود و به فریبا میفهماند که از اقوام اوست. مهلقا از حضور آرام ناراحت است و به او حسادت میکند.
فریبا، به کمک مهلقا، خاطرات رازآمیزش را که سالها پنهان کرده بود، مکتوب میکند.
در ادامه، سهراب و آرام با هم ملاقات میکنند و مهلقا از این ملاقات احساس شکست میکند.
فریبا در خاطراتش، ماجرای بچههایی را تعریف میکند که در زیرزمین خانهی پدریاش زندانی بودند و بدون هویّت به زندگیشان ادامه میدادند و بهدستِ پدرش سربهنیست میشدند.
سهراب از گذشتهی خودش در این خانه برای آرام صحبت میکند و به زخم کهنهای پی میبرد که در فریبا و مهلقا هم وجود دارد.
مهلقا هم با سرخوردگی و ناراحتی رابطهی صمیمانهای را بین سهراب و آرام حدس میزند.
«آرام» دختر جوانی است که وارد این جمع میشود و به فریبا میفهماند که از اقوام اوست. مهلقا از حضور آرام ناراحت است و به او حسادت میکند.
فریبا، به کمک مهلقا، خاطرات رازآمیزش را که سالها پنهان کرده بود، مکتوب میکند.
در ادامه، سهراب و آرام با هم ملاقات میکنند و مهلقا از این ملاقات احساس شکست میکند.
فریبا در خاطراتش، ماجرای بچههایی را تعریف میکند که در زیرزمین خانهی پدریاش زندانی بودند و بدون هویّت به زندگیشان ادامه میدادند و بهدستِ پدرش سربهنیست میشدند.
سهراب از گذشتهی خودش در این خانه برای آرام صحبت میکند و به زخم کهنهای پی میبرد که در فریبا و مهلقا هم وجود دارد.
مهلقا هم با سرخوردگی و ناراحتی رابطهی صمیمانهای را بین سهراب و آرام حدس میزند.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان