- 14411
- 1000
- 1000
- 1000
حدیث کرامت
ابراهیم ادهم پادشاه بلخ بود و عالمی را زیر فرمان داشت. یک شب که بر تخت خفته بود، در نیم شب سقف خانه بجنبید، کسی بر بام آمد که ساربانی بود و با ابراهیم سخن از بی ارزشی جامه و تخت پادشاهی گفت تا این که یکباره ابراهیم همه چیز را رها کرد ...
از ایرانصدا بشنوید
شیخ فریدالدین عطار نیشابوری در کتاب تذکرة الاولیاء در ذکر ابراهیم ادهم می گوید: و او پادشاه بلخ بود. ابتدای حال او آن بود در وقت پادشاهی که عالمی را زیر فرمان داشت و چهل سپر زرین در پیش و چهل گرز زرین در پس او می بردند. یک شب بر تخت خفته بود که در نیم شب سقف خانه بجنبید. چنان که کسی بر بام آمد که ساربانی بود و با ابراهیم سخن از بی ارزشی جامۀ شاهی و تخت گوهربار سلطنت می گفت. ابراهیم ادهم با شقیق بلخی زاهد دیدار می کند و او ابراهیم را به سوی زهد و پارسایی رهنمون می سازد. از طرف دیگر ناماداری و برادر ناتنی او اسماعیل از روی بغض و حسد دگرگونی حال درون او را به جنون تعبیر و شایع می کنند و به خیال خود او را از شاهی برانداخته و در نهایت اسماعیل بر تخت سلطنت می نشیند. در این میان بی بی نرجس و ابولحسن خدمۀ سابق ابراهیم به دلیل دیدار با ابراهیم آن قدر داغ بر تن دیدند تا دیده از دنیا کشیدند و بالاخره شقیق نزد ابراهیم آمده و از کرامت با او سخن می گوید و ابراهیم ادهم راهی سفری لامکان و لازمان می شود ...
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان