- 23268
- 1000
- 1000
- 1000
فرصت طلایی
حامد برای درخواست کار با رئیس شرکت «نام آوران» قرار ملاقات دارد. روز ملاقات حامد درحالی که به همسرش«مائده» اطمینان میدهد که برای فراهم کردن مقدمات ازدواج تلاش میکند، از خانه خارج میشود.
از ایرانصدا بشنوید
با رسیدن حامد به مقابل شرکت، آقای امینی، رئیس شرکت را میبیند درحالی که یک موتور سوار قصد قاپیدن کیف او را دارد. حامد مداخله میکند و موفق میشود کیف آقای امینی را از سارق پس بگیرد. به این ترتیب، این اتفاق باعث آشنایی آقای امینی با حامد میشود. آقای امینی که آن روز اسناد مهمی را در کیفش حمل میکرده، به خاطر این کمک بزرگ از حامد تشکر می کند و به او قول می دهد که نتیجه را از طریق منشی شرکت به اطلاع او برساند.
ازطرفی مائده که سخت نگران تهیه خانه و فراهم کردن شرایط جشن عروسی است، با وجود مخالفت حامد به جست و جوی کار می رود و موفق میشود در یک فروشگاه مانتو مشغول به کار شود.
در بین بحث حامد و مائده بر سر کار، منشی شرکت نام آوران به حامد خبر می دهد که او به عنوان کارمند پذیرفته شده است.
حامد به استخدام این شرکت در می آید و برخلاف تصور خود، عهده دار سمت مدیریت مالی شرکت میشود.
او که بسیار نگران شرایط شغلی همسرش، مائده، است با دیدن این همه لطف از طرف آقای امینی، رئیس شرکت، درخواستی مبنی بر استخدام همسرش مطرح میکند؛ غافل از اینکه مائده بر سر تصمیمش برای حسابداری در مانتو فروشی اصرار دارد و با مدیر آن فروشگاه قرار ملاقات گذاشته است.
این موضوع باعث جدل و بحث بین حامد و مائده می شود. حامد از مائده می خواد برای پیدا کردن کاری مناسب به شرکت نامآوران بیاید اما مائده که زیاد به شرایط کاری حامد خوش بین نیست، مخالفت می کند تا اینکه بالاخره شبی که حامد از مهمانی شام شرکت برگشته، مائده با وجود همه رنجش ها و نارضایتیها، از کار در فروشگاه مانتو انصراف داده و پیشنهاد حامد را برای کار در شرکت نامآوران میپذیرد.
مائده با موافقت آقای امینی، به عنوان حسابدار شروع به کار می کند.
آقای امینی و شریک او، خانم قربانی، وظایف جدیدی به عهده حامد می گذارند و اختیارات او را به عنوان مدیر مالی شرکت بیشتر میکنند.
حامد که از انجام وظایف جدید و دریافت حقوق خود خوشحال و راضی است، گوش به فرمان آقای امینی و خانم قربانی، خواستههای آنها را برآورده می کند، غافل از اینکه این دو نفر به همراه وکیل شرکت، حمید نوابی، به طور پنهانی به فعالیتهای دیگری مشغول هستند و در انبار شرکت در بین کالاهای دیگر، شمش طلا نگهداری میکنند.
در این بین، مائده که به طور اتفاقی متوجه اشکالاتی در امور اداری شرکت شده، این مسئله را برای حامد بازگو می کند و از او می خواهد که پیگیر حل این مشکل باشد.
مائده مصرانه برای حل این مسئله پافشاری می کند و به حامد هشدار می دهد که بدون داشتن اجازه رسمی، هیچ عملی برای امینی و قربانی انجام ندهد، ولی حامد که خود را مدیون آقای امینی می داند، نصایح مائده را قبول نمیکند.
در همین حال امینی متوجه واریز نشدن مبلغ زیادی به حساب شخصی اش می شود و این مسئله را با خانم قربانی در میان می گذارد. با پیگیریهای امینی و نوابی مشخص می شود که مشکل پیش آمده به خاطر سهل انگاری صفدر، یکی از مأموران امینی، بوده است.
مائده که به گوشه ای از ناهماهنگیهای شرکت پی برده، برای سرکشی به یکی از انبارهای شرکت میرود و قصد دارد شخصاً موضوع را پیگیری کند، اما آقای امینی که از طریق صفدر در جریان قرار گرفته، بر سر این مسئله با مائده مشاجره و او را اخراج میکند.
مائده از شرکت خارج میشود اما در یک تصادف از پیش تعیین شده، به شدت مجروح میشود.
ازطرفی مائده که سخت نگران تهیه خانه و فراهم کردن شرایط جشن عروسی است، با وجود مخالفت حامد به جست و جوی کار می رود و موفق میشود در یک فروشگاه مانتو مشغول به کار شود.
در بین بحث حامد و مائده بر سر کار، منشی شرکت نام آوران به حامد خبر می دهد که او به عنوان کارمند پذیرفته شده است.
حامد به استخدام این شرکت در می آید و برخلاف تصور خود، عهده دار سمت مدیریت مالی شرکت میشود.
او که بسیار نگران شرایط شغلی همسرش، مائده، است با دیدن این همه لطف از طرف آقای امینی، رئیس شرکت، درخواستی مبنی بر استخدام همسرش مطرح میکند؛ غافل از اینکه مائده بر سر تصمیمش برای حسابداری در مانتو فروشی اصرار دارد و با مدیر آن فروشگاه قرار ملاقات گذاشته است.
این موضوع باعث جدل و بحث بین حامد و مائده می شود. حامد از مائده می خواد برای پیدا کردن کاری مناسب به شرکت نامآوران بیاید اما مائده که زیاد به شرایط کاری حامد خوش بین نیست، مخالفت می کند تا اینکه بالاخره شبی که حامد از مهمانی شام شرکت برگشته، مائده با وجود همه رنجش ها و نارضایتیها، از کار در فروشگاه مانتو انصراف داده و پیشنهاد حامد را برای کار در شرکت نامآوران میپذیرد.
مائده با موافقت آقای امینی، به عنوان حسابدار شروع به کار می کند.
آقای امینی و شریک او، خانم قربانی، وظایف جدیدی به عهده حامد می گذارند و اختیارات او را به عنوان مدیر مالی شرکت بیشتر میکنند.
حامد که از انجام وظایف جدید و دریافت حقوق خود خوشحال و راضی است، گوش به فرمان آقای امینی و خانم قربانی، خواستههای آنها را برآورده می کند، غافل از اینکه این دو نفر به همراه وکیل شرکت، حمید نوابی، به طور پنهانی به فعالیتهای دیگری مشغول هستند و در انبار شرکت در بین کالاهای دیگر، شمش طلا نگهداری میکنند.
در این بین، مائده که به طور اتفاقی متوجه اشکالاتی در امور اداری شرکت شده، این مسئله را برای حامد بازگو می کند و از او می خواهد که پیگیر حل این مشکل باشد.
مائده مصرانه برای حل این مسئله پافشاری می کند و به حامد هشدار می دهد که بدون داشتن اجازه رسمی، هیچ عملی برای امینی و قربانی انجام ندهد، ولی حامد که خود را مدیون آقای امینی می داند، نصایح مائده را قبول نمیکند.
در همین حال امینی متوجه واریز نشدن مبلغ زیادی به حساب شخصی اش می شود و این مسئله را با خانم قربانی در میان می گذارد. با پیگیریهای امینی و نوابی مشخص می شود که مشکل پیش آمده به خاطر سهل انگاری صفدر، یکی از مأموران امینی، بوده است.
مائده که به گوشه ای از ناهماهنگیهای شرکت پی برده، برای سرکشی به یکی از انبارهای شرکت میرود و قصد دارد شخصاً موضوع را پیگیری کند، اما آقای امینی که از طریق صفدر در جریان قرار گرفته، بر سر این مسئله با مائده مشاجره و او را اخراج میکند.
مائده از شرکت خارج میشود اما در یک تصادف از پیش تعیین شده، به شدت مجروح میشود.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان