- 9398
- 1000
- 1000
- 1000
بی آنکه در جستوجوی کسی باشم
«سعید» اهل خرمشهر و جانباز 70 درصد است. او کارایی نیمی از بدنش را از دست داده است و بهعلت حرکت یک ترکش کوچک در جمجمهاش، در آستانهی نابینا شدن قرار دارد.
از ایرانصدا بشنوید
رضا، دوست دوران اسارت سعید و همچنین پزشکش، به او پیشنهاد میکند تا به خرمشهر برود. سعید هم به همراه همسرش (مریم) به خرمشهر میرود و برای نزدیک کردن مریم به دنیای ذهنیاش، خاطراتش را نقل میکند.
در میان خاطرات سعید، با حاج سلمان، پدر نامزد سابق سعید (حنا) آشنا میشویم. حاج سلمان به عضویت حزب بعثی درآمده بود. او قصد داشت با تحریککردن سعید و پدرش، آن دو را به همکاری با حزب دعوت کند. او به آنها از وقوع جنگ ایران و عراق هشدار داد و اعلام کرد چارهای جز فرستادن خانوادههایشان به عراق نیست؛ اما سعید و پدرش مخالفت کردند. سعید به حاج سلمان یادآور شد که حنا نامزد اوست و حق ندارد او را به عراق ببرد، اما حاج سلمان نپذیرفت.
در میان خاطرات سعید، با حاج سلمان، پدر نامزد سابق سعید (حنا) آشنا میشویم. حاج سلمان به عضویت حزب بعثی درآمده بود. او قصد داشت با تحریککردن سعید و پدرش، آن دو را به همکاری با حزب دعوت کند. او به آنها از وقوع جنگ ایران و عراق هشدار داد و اعلام کرد چارهای جز فرستادن خانوادههایشان به عراق نیست؛ اما سعید و پدرش مخالفت کردند. سعید به حاج سلمان یادآور شد که حنا نامزد اوست و حق ندارد او را به عراق ببرد، اما حاج سلمان نپذیرفت.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان