- 24434
- 1000
- 1000
- 1000
اژدهاکُش
«اژدهاکُش» داستان شوالیهای است که شهرش را از زیر فشار یک اژدها نجات میدهد؛ اما درنهایت شهردار که بهنوعی زیردست اژدهاست، خودش را زمامدار جدید شهر معرفی میکند.
از ایرانصدا بشنوید
«لانسوت»، شوالیهی شجاع، به شهری وارد میشود که تحت حکومت یک اژدهاست. اژدها تمام محصولات کشاورزی و دستمزد مردم را از آنها میگیرد و علاوه بر آن، مردم مجبورند هرسال یکی از دختران شهر را قربانی اژدها کنند.
آشنایی لانسوت با «الیزا» که قرار است قربانی بعدی اژدها باشد، باعث میشود لانسوت تصمیم بگیرد با اژدها مبارزه کند. اهالی شهر و شهردار که همه تحت سلطهی اژدها هستند، تلاش میکنند که او را منصرف کنند و وقتی متوجه میشوند لانسوت مصمم به رویارویی با اژدهاست، سعی میکنند با روشهای مختلف در کار او سنگاندازی کنند.
خود اژدها نیز با نیرنگ و فریب و از طریق الیزا سعی میکند تا لانسوت را پیش از مبارزه از بین ببرد؛ اما الیزا که به لانسوت علاقهمند است، از دستور اژدها سرپیچی میکند. درنهایت اژدها ناچار میشود مبارزه را قبول کند.
عدهای از اهالی شهر، مخفیانه به لانسوت کمک میکنند و اسلحه در اختیار او قرار میدهند. لانسوت به جنگ اژدها میرود و پس از یک جنگ طولانی او را شکست میدهد، اما خودش نیز ناپدید میشود.
یک سال پس از مبارزه لانسوت و اژدها، شهردار خود را بهجای لانسوت جازده و ادعا میکند که کشندهی اژدهاست. برای همین، اختیار حکومت به دست او و پسرش «هانری» میافتد. شهردار تصمیم دارد به مناسبت سالگرد مرگ اژدها با الیزا ازدواج کند و با استفاده از قدرتش، به زور الیزا و پدرش را به این ازدواج راضی کند.
*درباره کتاب:
«ایوگنی شوارتس» نمایشنامهنویس و شاعر روس، در نمایشنامهی «عالیجناب اژدها» یا همان «اژدهاکش» به روایت زندگی اژدهایی میپردازد که میتواند به شکل آدمیزاد دربیاید و تحت تسلط شهرداری شهر است. شهردار از اژدها برای پوشش فسادهای خود استفاده میکند.
در این نمایشنامه، درواقع تزار روسیه به اژدها و شهردار به استالین شباهت دارد و به همین سبب، اجرای آن به مدت سی سال در اتحاد جماهیر شوروی ممنوع بود.
در قسمتی از کتاب چنین میخوانیم:
«ما فقط تا روز پیروزی انقلاب، انقلابی بودیم؛ از روزی که حکومت بلشویکا شروع شد، دوباره برگشتیم به زندگی روزمرهی عصر تزار. تمام کاری که کردیم این بود که هروقت همدیگه رو میدیدیم، دربارهی اینکه زندگی چقدر سخت و گرونه، غر میزدیم. چرا؟ چون از گذشته یاد گرفتیم که زندگی راحتتر میشه وقتی مدام تکرار کنی که زندگی چقدر سخته... من همینجا از مسئولان امر فقط یک تقاضا دارم؛ محض رضای خدا ما رو از آخرین ابزار تحمل رنج حیات محروم نکنین. اجازه بدین بگیم که زندگی سخته. اجازه بدین زمزمهاش کنیم: دنیا جای گندیه.»
آشنایی لانسوت با «الیزا» که قرار است قربانی بعدی اژدها باشد، باعث میشود لانسوت تصمیم بگیرد با اژدها مبارزه کند. اهالی شهر و شهردار که همه تحت سلطهی اژدها هستند، تلاش میکنند که او را منصرف کنند و وقتی متوجه میشوند لانسوت مصمم به رویارویی با اژدهاست، سعی میکنند با روشهای مختلف در کار او سنگاندازی کنند.
خود اژدها نیز با نیرنگ و فریب و از طریق الیزا سعی میکند تا لانسوت را پیش از مبارزه از بین ببرد؛ اما الیزا که به لانسوت علاقهمند است، از دستور اژدها سرپیچی میکند. درنهایت اژدها ناچار میشود مبارزه را قبول کند.
عدهای از اهالی شهر، مخفیانه به لانسوت کمک میکنند و اسلحه در اختیار او قرار میدهند. لانسوت به جنگ اژدها میرود و پس از یک جنگ طولانی او را شکست میدهد، اما خودش نیز ناپدید میشود.
یک سال پس از مبارزه لانسوت و اژدها، شهردار خود را بهجای لانسوت جازده و ادعا میکند که کشندهی اژدهاست. برای همین، اختیار حکومت به دست او و پسرش «هانری» میافتد. شهردار تصمیم دارد به مناسبت سالگرد مرگ اژدها با الیزا ازدواج کند و با استفاده از قدرتش، به زور الیزا و پدرش را به این ازدواج راضی کند.
*درباره کتاب:
«ایوگنی شوارتس» نمایشنامهنویس و شاعر روس، در نمایشنامهی «عالیجناب اژدها» یا همان «اژدهاکش» به روایت زندگی اژدهایی میپردازد که میتواند به شکل آدمیزاد دربیاید و تحت تسلط شهرداری شهر است. شهردار از اژدها برای پوشش فسادهای خود استفاده میکند.
در این نمایشنامه، درواقع تزار روسیه به اژدها و شهردار به استالین شباهت دارد و به همین سبب، اجرای آن به مدت سی سال در اتحاد جماهیر شوروی ممنوع بود.
در قسمتی از کتاب چنین میخوانیم:
«ما فقط تا روز پیروزی انقلاب، انقلابی بودیم؛ از روزی که حکومت بلشویکا شروع شد، دوباره برگشتیم به زندگی روزمرهی عصر تزار. تمام کاری که کردیم این بود که هروقت همدیگه رو میدیدیم، دربارهی اینکه زندگی چقدر سخت و گرونه، غر میزدیم. چرا؟ چون از گذشته یاد گرفتیم که زندگی راحتتر میشه وقتی مدام تکرار کنی که زندگی چقدر سخته... من همینجا از مسئولان امر فقط یک تقاضا دارم؛ محض رضای خدا ما رو از آخرین ابزار تحمل رنج حیات محروم نکنین. اجازه بدین بگیم که زندگی سخته. اجازه بدین زمزمهاش کنیم: دنیا جای گندیه.»
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان