- 11522
- 1000
- 1000
- 1000
همواره بهار
این مجموعه روایت داستانهایی از صدر اسلام است.
از ایرانصدا بشنوید
*«دیدار واجب»: «حُرّه» با جوانی تازه مسلمان به نام «سلیم» ازدواج کرده است و حالا عموی حره (عامر) با مادرش «جمیله» درباره برگرداندن حره به آیین پدرانشان صحبت میکند و اینکه زمانی که وی در حال جنگ با دشمنان بوده، جمیله نباید به ازدواج آنها رضایت میداد. جمیله میگوید که حریف او نشده است. او از جمیله میخواهد که تمارض کند تا حره به دیدنش بیاید و او بتواند دربارهی دینش با او صحبت کند؛ عامر درحقیقت به دنبال مجسمه «لات» است که حاوی سکههایی است که برادرش آنها را درون آن مجسمه پنهان کرده و جایشان را تنها حره میداند. او میگوید زمانی که برای جنگ احد آماده میشدند، از برادرش خواسته تا طلاهایی را که بزرگان قریش برای جنگ فراهم کرده بودند، در جای امنی پنهان کند تا از چشم یاران «حضرت محمد (ص)» در امان باشد و او هم آنها را در مجسمه لات پنهان کرده است و با حضور حره، آن را در جایی بیرون از شهر دفن کرده است.
«سلیم» نگران است که ارتباط حره با مادرش او را از اسلام روگردان کند؛ اما به نزد رسول خدا میرود و پیامبر هم به او میگوید که حتما به دیدار مادرش برود.
عامر به دیدار آنها میرود و درباره مجسمه لات از حره میپرسد و حره میگوید که پدرش آن را در خرابهای به «ابن ثابت» داده است و عامر متوجه میشود که ابن ثابت تا به امروز به آنها دروغ گفته است.
*«انفاق حقیقی»: «سلاله» به «عبدالله» میگوید که راضی نیست تا حق بچههایش را به خواهرش بدهد؛ ولی عبدالله میگوید که خواهرش داغدار همسرش است و او باید مرهمی بر زخمهای خواهر و فرزندانش باشد. اما سلاله میگوید که عبدالله پیش از مرگ شوهرخواهرش هم تمام حاصل باغ انگور را تقدیم مادرش کرده است. عبدالله خدا را سپاس میگوید که چنین نعماتی دارد تا به خانوادهاش ببخشد؛ ولی سلاله به او یادآور میشود که نصف اموالش کابین اوست و اگر رضایت او نباشد، انفاقهای او مقبول خداوند نخواهد بود. او عبدالله را تهدید میکند که اگر زین پس چیزی به کسی ببخشد، نزد رسول الله شکایت میبرد و تمام کابینش را یک جا بازمیستاند.
حتی وقتی دوست عبدالله به او میگوید که خانواده وی مرفه هستند و نیازی به انفاق ندارند و درعوض نیازمندان مهاجر بسیاری هستند که میتواند به آنها کمک کند، عبدالله با او مخالفت میکند.
و روایتهای معنوی و پندآموز دیگر که خواهید شنید....
***شنونده گرامی، پیشاپیش از کیفیت پایین و اشکالات جزئی برخی از بخشهای نمایش پوزش میطلبیم.
«سلیم» نگران است که ارتباط حره با مادرش او را از اسلام روگردان کند؛ اما به نزد رسول خدا میرود و پیامبر هم به او میگوید که حتما به دیدار مادرش برود.
عامر به دیدار آنها میرود و درباره مجسمه لات از حره میپرسد و حره میگوید که پدرش آن را در خرابهای به «ابن ثابت» داده است و عامر متوجه میشود که ابن ثابت تا به امروز به آنها دروغ گفته است.
*«انفاق حقیقی»: «سلاله» به «عبدالله» میگوید که راضی نیست تا حق بچههایش را به خواهرش بدهد؛ ولی عبدالله میگوید که خواهرش داغدار همسرش است و او باید مرهمی بر زخمهای خواهر و فرزندانش باشد. اما سلاله میگوید که عبدالله پیش از مرگ شوهرخواهرش هم تمام حاصل باغ انگور را تقدیم مادرش کرده است. عبدالله خدا را سپاس میگوید که چنین نعماتی دارد تا به خانوادهاش ببخشد؛ ولی سلاله به او یادآور میشود که نصف اموالش کابین اوست و اگر رضایت او نباشد، انفاقهای او مقبول خداوند نخواهد بود. او عبدالله را تهدید میکند که اگر زین پس چیزی به کسی ببخشد، نزد رسول الله شکایت میبرد و تمام کابینش را یک جا بازمیستاند.
حتی وقتی دوست عبدالله به او میگوید که خانواده وی مرفه هستند و نیازی به انفاق ندارند و درعوض نیازمندان مهاجر بسیاری هستند که میتواند به آنها کمک کند، عبدالله با او مخالفت میکند.
و روایتهای معنوی و پندآموز دیگر که خواهید شنید....
***شنونده گرامی، پیشاپیش از کیفیت پایین و اشکالات جزئی برخی از بخشهای نمایش پوزش میطلبیم.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان