- 21173
- 1000
- 1000
- 1000
مرد نخستین
کتاب گویای «مرد نخستین» زندگینامهی داستانی «پروفسور سید محمود حسابی» (1281-1371)، فیزیکدان، سیاستمدار، نخستین رئیس دانشکدهی فنی دانشگاه تهران و بنیانگذار فیزیک دانشگاهی ایران است.
از ایرانصدا بشنوید
در تهران زمان قاجار و در محلهی «قوامالدوله» زوج «گوهر» و «عباس» صاحب پسری میشوند و اسمش را «محمود» میگذارند. محمود از همان ماههای اول نشان میدهد که کودکی خاص و باهوش است.
عباس، پدر خانواده، خبر میدهد که بهجای پدرش، به سمَت کنسول ایران در بیروت انتخاب شده است و باید به آنجا نقل مکان کنند؛ مسیری سخت و طولانی که با وجود دو کودک خردسال دشواریهای فراوانی، بهویژه برای «گوهرشاد خانم»، دارد.
چند سال بعد از اسکان خانواده حسابی در سفارتخانهی ایران در بیروت، عباس که نتوانسته به اهداف سیاسیاش برسد، تصمیم میگیرد به تهران برگردد. اما از آنجا که در بیروت امکانات بهتری برای تحصیل بچهها وجود دارد، گوهرشاد تصمیم میگیرد با دو پسرش، محمود و محمد، آنجا بماند.
چندی بعد، از تهران خبر میرسد که عباس برای راهیابی به دربار قاجار، ازدواجی مصلحتی کرده است و بعد از مدتی هم مستمری گوهر قطع میشود و از این به بعد، باید به تنهایی بچههایش را بزرگ کند. حالا گوهر، بعد از بیوفایی همسرش، در بیروت تنها مانده و بر سر دوراهی بازگشت به ایران یا ماندن در بیروت، تردید دارد.
سرانجام خدمتکار سفارتخانه اتاقکی را در حیاط سفارت برای او و بچههایش مهیا میکند تا لااقل خیال او را از بابت جا راحت کند.
گوهر از همان کودکی کار آموزش با پسرهایش را شروع میکند و محمود استعداد و نبوغ ویژهای را از خودش نشان میدهد. وقت مدرسه رفتن محمود شده است و گوهر که توان پرداخت شهریه را ندارد، دنبال جایی است که بدون شهریه پسرش را نامنویسی کند و درنهایت یک مدرسهی فرانسوی را مناسب تشخیص میدهد.
با شروع جنگ جهانی دوم، لبنان و بیروت هم از این جنگ متأثر میشوند و مدرسهای که محمود حسابی در آن تحصیل میکرد، تعطیل میشود. گوهر که نمیخواهد وقفهای در تحصیل محمود بیفتد، نهایتاً مدرسه متوسطهای را پیدا میکند. ولی مشکل اینجاست که در آن مدرسه به زبان انگلیسی درس میدهند، درحالی که محمود انگلیسی نمیداند. اما ناباورانه، محمود در کمتر از سه ماه، با تلاشی بیوقفه، خودش را به سطحی از آمادگی در زبان خارجه میرساند که مدیر مدرسه چارهای جز پذیرش او ندارد و او راه پیشرفت خود را آغاز میکند....
عباس، پدر خانواده، خبر میدهد که بهجای پدرش، به سمَت کنسول ایران در بیروت انتخاب شده است و باید به آنجا نقل مکان کنند؛ مسیری سخت و طولانی که با وجود دو کودک خردسال دشواریهای فراوانی، بهویژه برای «گوهرشاد خانم»، دارد.
چند سال بعد از اسکان خانواده حسابی در سفارتخانهی ایران در بیروت، عباس که نتوانسته به اهداف سیاسیاش برسد، تصمیم میگیرد به تهران برگردد. اما از آنجا که در بیروت امکانات بهتری برای تحصیل بچهها وجود دارد، گوهرشاد تصمیم میگیرد با دو پسرش، محمود و محمد، آنجا بماند.
چندی بعد، از تهران خبر میرسد که عباس برای راهیابی به دربار قاجار، ازدواجی مصلحتی کرده است و بعد از مدتی هم مستمری گوهر قطع میشود و از این به بعد، باید به تنهایی بچههایش را بزرگ کند. حالا گوهر، بعد از بیوفایی همسرش، در بیروت تنها مانده و بر سر دوراهی بازگشت به ایران یا ماندن در بیروت، تردید دارد.
سرانجام خدمتکار سفارتخانه اتاقکی را در حیاط سفارت برای او و بچههایش مهیا میکند تا لااقل خیال او را از بابت جا راحت کند.
گوهر از همان کودکی کار آموزش با پسرهایش را شروع میکند و محمود استعداد و نبوغ ویژهای را از خودش نشان میدهد. وقت مدرسه رفتن محمود شده است و گوهر که توان پرداخت شهریه را ندارد، دنبال جایی است که بدون شهریه پسرش را نامنویسی کند و درنهایت یک مدرسهی فرانسوی را مناسب تشخیص میدهد.
با شروع جنگ جهانی دوم، لبنان و بیروت هم از این جنگ متأثر میشوند و مدرسهای که محمود حسابی در آن تحصیل میکرد، تعطیل میشود. گوهر که نمیخواهد وقفهای در تحصیل محمود بیفتد، نهایتاً مدرسه متوسطهای را پیدا میکند. ولی مشکل اینجاست که در آن مدرسه به زبان انگلیسی درس میدهند، درحالی که محمود انگلیسی نمیداند. اما ناباورانه، محمود در کمتر از سه ماه، با تلاشی بیوقفه، خودش را به سطحی از آمادگی در زبان خارجه میرساند که مدیر مدرسه چارهای جز پذیرش او ندارد و او راه پیشرفت خود را آغاز میکند....
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان