- 11451
- 1000
- 1000
- 1000
پادشاهی فریدون
فریدون دختران پادشاه یمن را به همسری پسرانش سلم، تور و ایرج برگزید و خود از تخت کناره گرفت و جهان را میان ایشان تقسیم کرد. سلم و تور که تخت روم و چین نصیبشان شد، بر ایرج که پادشاهی ایران را داشت، رشک ورزیدند و او را کشتند.
از ایرانصدا بشنوید
پادشاهی فریدون پانصد سال بود
فرستادن فریدون جندل را به یمن
پاسخ دادن پادشاه یمن جندل را
رفتن پسران فریدون، نزد شاه یمن
فسونگری آزمودن سرو بر پسران فریدون
آزمودن فریدون پسران خود را
بخش کردن فریدون جهان را بر پسران
رشک بردن سلم بر ایرج
پیغام سلم و تور به نزدیک فریدون
پاسخ دادن فریدون پسران را
رفتن ایرج نزد برادران
کشته شدن ایرج به دست برادران
آگهی یافتن فریدون از کشته شدن ایرج
«فریدون فرخ» چون بر ضحاک دست یافت و آن بدسگال را به بند کشید، به آبادانی ایران زمین همت گماشت و تخم نیکی پراکند. وقتی پنجاه ساله شد، سه پسر داشت و بر آن شد که جفتی برایشان گزیند.
جَندل را که از بزرگان بود، خواند و از او یاری خواست. جندل سراسر گیتی را گشت تا دختران پادشاه یمن را یافت. نزد پادشاه یمن رفت و خواسته بگفت. پادشاه یمن که دلش رضا نبود گفت باید سه پسر فریدون پیش او بیایند تا آنها را ببیند.
جندل بازگشت و قصه گفت و فریدون پسران را گفت پادشاه یمن بزمی خواهد ساخت و دختر کوچکتر خود را نزد پسر بزرگتر خواهد نشاند و میانی را نزد میانی و مهتر را نزد پسر کهتر. پس آنگاه که پرسید کدام کهتر است و کدام مهتر شما بدانید. پسران فریدون به یمن رسیدند و همچنان شد که پدر گفت. چون از آزمایش پادشاه یمن سربلند شدند، پادشاه جادویی کرد و سرمایی سخت در شب بر ایشان مستولی کرد، اما پسران فریدون جان به در بردند. پس پادشاه یمن درِ گنجها گشود و بزرگان را دعوت کرد و دخترانش را به پسران فریدون سپرد.
وقتی فریدون از بازگشت آنها آگاه شد تصمیم گرفت پسرانش را بیازماید. خود در هیأت اژدهایی جلوی آنها را گرفت. پسر بزرگ که خود را هماورد اژدها ندید، گریخت. پسر دوم کمانی پراند و فرار کرد، اما پسر کوچکتر خروشید و تیر از نیام کشید و گفت از برابر ما دور شو که فرزندان فریدونیم. فریدون ناپدید شد و سپس پدروار به پیشواز پسران آمد و گفت: آن اژدهای خشمگین من بودم که خواستم شمارا بیازمایم.از آن پس پسر مهتر را سلم نام نهاد و میانه را تور و کهتر را ایرج.
از پسِ چندی بر آن شد که قلمروی حکومت خود را بر پسران بخش کند. چنین شد که خاورزمین و تمام روم سهم سلم شد. چین تا سرحدات شرقی به تور رسید و ملک ایرانزمین زیر نگین ایرج آرمید؛ اما چندی نگذشت که سلم و تور بر برادر کهتر خود رشک ورزیدند و بر عدالت پدر شک کردند و راه کینه گرفتند. فریدون غمین شد، اما ایرج او را دلگرمی داد که من دل کینهورشان را به دست میآورم و راه صلح در پیش میگیرم.
چون ایرج بر آن شد که نزد آنان رود، فریدون نامهای با او همراه کرد تا نصیحتشان کند. سلم و تور گرد آمدند به هم، ایرج را پذیرا شدند و خصومت آشکار کردند که پدر تو را ملک ایران داد و نزد خود جای کرد و ما را به دوردست جهان فرستاد. ایرج برادران را گفت که مرا ملک نیرزد به رنجش برادرانم. لیکن باد حرص و حسد سخت بر دل و دماغ دو برادر وزان بود و راه بر اندیشه و خرد فروبسته. صلحجویی و مهرورزی ایرج را به هیچ نگرفتند و جوان تاجدار به زخم خنجر تور در خون پاک خویش غلتید و سرش تحفه درگاه فریدون شد. فریدون که به استقبال سپاه ایرج آمده بود، چون تابوت او دید، مویه آغازید و خاک بر سر کرد و سراسر ملک ایران در سوگ ایرج داغدار شد.
*با تشکر از سرکار خانم شهناز دهکردی
فرستادن فریدون جندل را به یمن
پاسخ دادن پادشاه یمن جندل را
رفتن پسران فریدون، نزد شاه یمن
فسونگری آزمودن سرو بر پسران فریدون
آزمودن فریدون پسران خود را
بخش کردن فریدون جهان را بر پسران
رشک بردن سلم بر ایرج
پیغام سلم و تور به نزدیک فریدون
پاسخ دادن فریدون پسران را
رفتن ایرج نزد برادران
کشته شدن ایرج به دست برادران
آگهی یافتن فریدون از کشته شدن ایرج
«فریدون فرخ» چون بر ضحاک دست یافت و آن بدسگال را به بند کشید، به آبادانی ایران زمین همت گماشت و تخم نیکی پراکند. وقتی پنجاه ساله شد، سه پسر داشت و بر آن شد که جفتی برایشان گزیند.
جَندل را که از بزرگان بود، خواند و از او یاری خواست. جندل سراسر گیتی را گشت تا دختران پادشاه یمن را یافت. نزد پادشاه یمن رفت و خواسته بگفت. پادشاه یمن که دلش رضا نبود گفت باید سه پسر فریدون پیش او بیایند تا آنها را ببیند.
جندل بازگشت و قصه گفت و فریدون پسران را گفت پادشاه یمن بزمی خواهد ساخت و دختر کوچکتر خود را نزد پسر بزرگتر خواهد نشاند و میانی را نزد میانی و مهتر را نزد پسر کهتر. پس آنگاه که پرسید کدام کهتر است و کدام مهتر شما بدانید. پسران فریدون به یمن رسیدند و همچنان شد که پدر گفت. چون از آزمایش پادشاه یمن سربلند شدند، پادشاه جادویی کرد و سرمایی سخت در شب بر ایشان مستولی کرد، اما پسران فریدون جان به در بردند. پس پادشاه یمن درِ گنجها گشود و بزرگان را دعوت کرد و دخترانش را به پسران فریدون سپرد.
وقتی فریدون از بازگشت آنها آگاه شد تصمیم گرفت پسرانش را بیازماید. خود در هیأت اژدهایی جلوی آنها را گرفت. پسر بزرگ که خود را هماورد اژدها ندید، گریخت. پسر دوم کمانی پراند و فرار کرد، اما پسر کوچکتر خروشید و تیر از نیام کشید و گفت از برابر ما دور شو که فرزندان فریدونیم. فریدون ناپدید شد و سپس پدروار به پیشواز پسران آمد و گفت: آن اژدهای خشمگین من بودم که خواستم شمارا بیازمایم.از آن پس پسر مهتر را سلم نام نهاد و میانه را تور و کهتر را ایرج.
از پسِ چندی بر آن شد که قلمروی حکومت خود را بر پسران بخش کند. چنین شد که خاورزمین و تمام روم سهم سلم شد. چین تا سرحدات شرقی به تور رسید و ملک ایرانزمین زیر نگین ایرج آرمید؛ اما چندی نگذشت که سلم و تور بر برادر کهتر خود رشک ورزیدند و بر عدالت پدر شک کردند و راه کینه گرفتند. فریدون غمین شد، اما ایرج او را دلگرمی داد که من دل کینهورشان را به دست میآورم و راه صلح در پیش میگیرم.
چون ایرج بر آن شد که نزد آنان رود، فریدون نامهای با او همراه کرد تا نصیحتشان کند. سلم و تور گرد آمدند به هم، ایرج را پذیرا شدند و خصومت آشکار کردند که پدر تو را ملک ایران داد و نزد خود جای کرد و ما را به دوردست جهان فرستاد. ایرج برادران را گفت که مرا ملک نیرزد به رنجش برادرانم. لیکن باد حرص و حسد سخت بر دل و دماغ دو برادر وزان بود و راه بر اندیشه و خرد فروبسته. صلحجویی و مهرورزی ایرج را به هیچ نگرفتند و جوان تاجدار به زخم خنجر تور در خون پاک خویش غلتید و سرش تحفه درگاه فریدون شد. فریدون که به استقبال سپاه ایرج آمده بود، چون تابوت او دید، مویه آغازید و خاک بر سر کرد و سراسر ملک ایران در سوگ ایرج داغدار شد.
*با تشکر از سرکار خانم شهناز دهکردی
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان