- 15566
- 1000
- 1000
- 1000
آرام گفتم خداحافظ بابابزرگ
«میشی» با پدربزرگش بسیار صمیمی است. پدربزرگ همیشه برای او قصههای سرگرمکننده و آموزنده میگوید. اما وقتی میشی میفهمد که پدربزرگ ماههای آخر عمرش را سپری میکند، غم بزرگی به دلش مینشیند.
از ایرانصدا بشنوید
داستان «خداحافظ بابابزرگ» بیانگرِ پیوند عاطفی عمیق پسربچهای به نام «میخائیل نیدروتزکی» است با پدربزرگش. میشی پسربچهی باهوش خانواده، با قصههای پدربزرگ سفرهای دورودرازی را تجربه میکند. میشی همیشه قهرمان داستانهای پدربزرگ است. اما پدربزرگ درگیر بیماری بدی شده و سرطان دارد. حالا میشی با شنیدن بیماری پدربزرگ، بیشتر از هروقت دیگری، با او احساسِ نزدیکی میکند. پدربزرگ سعی دارد با قصههایش میشی را با مسائل زندگی، مخصوصاْ مسئلهی مرگ، آشنا کند.
***
«با بابا میریم توی حیاط. معمولاً اتفاقایی رو که برامون افتاده، برا هم تعریف میکنیم. توی حیاط میچرخیم، بابا از همکارای اعصابخُردکنش، از مشتریهای کسلکننده و غذای بدمزهی اداره میگه. حرفای بابا آدم رو از بزرگشدن پشیمون میکنه. بعد از بابا، من شروع میکنم. از خواهر بدعنقم میگم. از نوونی خانمِ غرغرو هم گله میکنم. آخرش وقتی از قصهی بامزهی بابابزرگ میگم. اخمهای بابا میره تو هم. سرش رو میندازه پایین و غمگین میگه:
ـ بابابزرگ حالش خوب نیست.
ـ حالش خوب نیست!؟ ولی بهش نمیآد.
ـ آره ... ولی سرطان داره.
شنیده بودم سرطان مریضی بدیه، اما نمیخوام باور کنم.
میپرسم: درد هم میکشه؟
ـ هنوز دردش شروع نشده.
بابا ساکت میشه؛ تو سکوت، من و بابا با هم رو چمنهای خیس حیاط قدممیزنیم.»
***
کتاب «آرام گفتم خداحافظ پدربزرگ» نوشتهی نویسندهی انگلیسی، الفی دونلی، است.
الفی دونلی (Alfie Donnelly) در سال 1950 از پدری انگلیسی و مادری اتریشی، در انگلستان، متولد شد. او خبرنگار خبرگزاری اتریشیـآلمانی بود. هماکنون او نمایشنامهی رادیویی مینویسد. همچنین سازندهی برنامههای نوجوان در تلویزیون برلین است. «خداحافظ بابابزرگ» اولین کتابِ این نویسنده با موضوع نوجوانان است. این کتاب با استقبال منتقدان همراه بوده و جوایزی هم در آلمان کسب کرده است.
* so long grandpa/ 1977
* با سپاس از نشر«بایا» بابتِ همکاری در گویا کردن این کتاب.
***
«با بابا میریم توی حیاط. معمولاً اتفاقایی رو که برامون افتاده، برا هم تعریف میکنیم. توی حیاط میچرخیم، بابا از همکارای اعصابخُردکنش، از مشتریهای کسلکننده و غذای بدمزهی اداره میگه. حرفای بابا آدم رو از بزرگشدن پشیمون میکنه. بعد از بابا، من شروع میکنم. از خواهر بدعنقم میگم. از نوونی خانمِ غرغرو هم گله میکنم. آخرش وقتی از قصهی بامزهی بابابزرگ میگم. اخمهای بابا میره تو هم. سرش رو میندازه پایین و غمگین میگه:
ـ بابابزرگ حالش خوب نیست.
ـ حالش خوب نیست!؟ ولی بهش نمیآد.
ـ آره ... ولی سرطان داره.
شنیده بودم سرطان مریضی بدیه، اما نمیخوام باور کنم.
میپرسم: درد هم میکشه؟
ـ هنوز دردش شروع نشده.
بابا ساکت میشه؛ تو سکوت، من و بابا با هم رو چمنهای خیس حیاط قدممیزنیم.»
***
کتاب «آرام گفتم خداحافظ پدربزرگ» نوشتهی نویسندهی انگلیسی، الفی دونلی، است.
الفی دونلی (Alfie Donnelly) در سال 1950 از پدری انگلیسی و مادری اتریشی، در انگلستان، متولد شد. او خبرنگار خبرگزاری اتریشیـآلمانی بود. هماکنون او نمایشنامهی رادیویی مینویسد. همچنین سازندهی برنامههای نوجوان در تلویزیون برلین است. «خداحافظ بابابزرگ» اولین کتابِ این نویسنده با موضوع نوجوانان است. این کتاب با استقبال منتقدان همراه بوده و جوایزی هم در آلمان کسب کرده است.
* so long grandpa/ 1977
* با سپاس از نشر«بایا» بابتِ همکاری در گویا کردن این کتاب.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان