- 29999
- 1000
- 1000
- 1000
شاهزاده خانم دماغ دراز / نقشه ی نادان
در داستان شاهزاده خانم دماغدراز میشنویم که:
در شهری پیرزنی با سه فرزندش به سختی زندگی میکردند. روزی پیرزن به فرزندانش گفت که میخواهد قبل از مرگش گنج خانوادگیشان را به آنها نشان دهد.
در شهری پیرزنی با سه فرزندش به سختی زندگی میکردند. روزی پیرزن به فرزندانش گفت که میخواهد قبل از مرگش گنج خانوادگیشان را به آنها نشان دهد.
از ایرانصدا بشنوید
او یک تیلهی شیشهای، یک فلوت و یک کت کهنه را از صندوقچه بیرون آورد. تیله را روی فرش غلتاند و از حرکت آن، سکههایی ظاهر شد. در فلوت دمید و بلافاصله دستهای سرباز محافظ حاضر شدند و گفت که با پوشیدن این کت، هیچکس قادر نیست شما را ببیند. پیرزن به فرزندانش گفت که هیچکس نباید از این رازها باخبر شود تا این گنج خانوادگی به نسل بعد برسد.
در داستان نقشهی نادان میشنویم که:
در زمانهای دور جوانی در یک مغازهی پارچهفروشی کار میکرد. او پول کمی داشت، اما دلش میخواست ازدواج کند. تا اینکه بالاخره دختری را به همسری انتخاب کرد و دختر برای دیدن کاسبی شوهرش، به بازار رفت. پسر که میخواست در نظر همسرش بزرگ جلوه کند، به دروغ گفت که در مغازه همهکاره است و دختر بهترین دستمال مغازه را از او خواست....
در داستان نقشهی نادان میشنویم که:
در زمانهای دور جوانی در یک مغازهی پارچهفروشی کار میکرد. او پول کمی داشت، اما دلش میخواست ازدواج کند. تا اینکه بالاخره دختری را به همسری انتخاب کرد و دختر برای دیدن کاسبی شوهرش، به بازار رفت. پسر که میخواست در نظر همسرش بزرگ جلوه کند، به دروغ گفت که در مغازه همهکاره است و دختر بهترین دستمال مغازه را از او خواست....
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
آسیب ها
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان