- 20750
- 1000
- 1000
- 1000
چشمِ اسفندیار
در افسانهها و اسطورههای ایرانی و یونانی دو داستان وجود دارد که بیانگرِ هستی شگفتِ انسان است. رویینتنیِ دو قهرمان افسانهای، «اسفندیار» و «آشیل». مرگِ اسفندیار در چشمهایش بود و نقطهی آسیبپذیری آشیل در پاشنهی پاهایش.
از ایرانصدا بشنوید
اگر به داستان «چشم اسفندیار» توجه کنیم، به ژرفای اندیشهی ایرانی پی میبریم که تا چه اندازه از برداران یونانی خویش پیش بودهاند.
میدانیم که انسان از راه چشم بیشترین اطلاعات خویش را بهدست میآورد و چشم در زندگی انسان از هر عضوی دیگر مفیدتر و تاثیرگذارتر است. از این رو همهی عشق و علاقهی انسان از راه چشم پدید میآید. چشم است که دل را به دام میاندازد. در اشعار باباطاهر اینگونه میخوانیم:
«ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند، دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد!»
از اینرو گفتهاند پیش از آنکه شکم سیر شود، باید دیده سیر گردد. اینگونه است که دیده، بهعنوان مهمترین عضو انسان، نقطهی ضعف و ناتوانی بشر نیز هست.
در داستان اسفندیار چشم اوست که رویین نشده است و از این راه میتوان به این موجود رویینتن آسیب رساند.
اسفندیار در داستانهای ایرانی شخصیت دوگانهای یافته است و میان «زشت و زیبا» و «بد و خوب» در نوسان است. گاه همانند پیامبری به بازسازی فرهنگ دینی زمانهی خود میپردازد و میکوشد تا بهترین دین و آیین را به جامعه بازگرداند و آثار شرک را بزداید و گاه به حکم هوس حکومت، به جنگ سرداری میرود که حافظ دین و آیین و امنیت کشور است و در دام توطئهی شاهِ پدر میافتد.
او به خواستِ ایزد در چشمهای فرورفت تا رویینتن شود، ولی در هنگامهی فرورفتن در این چشمه، چشمهایش را بست و آب چشمهایش را دربرنگرفت و این نقطهی ضعف و ناتوانی اسفندیار شد.
* نه فردوسی شاعر و حکیمی مربوط به گذشته است و نه اشعار او افسانههایی کهن. او هوشمندانه در افسانههایی که سروده و به تصویر درآورده، دست بر ویژگیهایی انسانی نهاده است که در حصار زمان و مکان نمیگنجند.
امید که از شنیدن این کتاب گویا لذت ببرید!
میدانیم که انسان از راه چشم بیشترین اطلاعات خویش را بهدست میآورد و چشم در زندگی انسان از هر عضوی دیگر مفیدتر و تاثیرگذارتر است. از این رو همهی عشق و علاقهی انسان از راه چشم پدید میآید. چشم است که دل را به دام میاندازد. در اشعار باباطاهر اینگونه میخوانیم:
«ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند، دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد!»
از اینرو گفتهاند پیش از آنکه شکم سیر شود، باید دیده سیر گردد. اینگونه است که دیده، بهعنوان مهمترین عضو انسان، نقطهی ضعف و ناتوانی بشر نیز هست.
در داستان اسفندیار چشم اوست که رویین نشده است و از این راه میتوان به این موجود رویینتن آسیب رساند.
اسفندیار در داستانهای ایرانی شخصیت دوگانهای یافته است و میان «زشت و زیبا» و «بد و خوب» در نوسان است. گاه همانند پیامبری به بازسازی فرهنگ دینی زمانهی خود میپردازد و میکوشد تا بهترین دین و آیین را به جامعه بازگرداند و آثار شرک را بزداید و گاه به حکم هوس حکومت، به جنگ سرداری میرود که حافظ دین و آیین و امنیت کشور است و در دام توطئهی شاهِ پدر میافتد.
او به خواستِ ایزد در چشمهای فرورفت تا رویینتن شود، ولی در هنگامهی فرورفتن در این چشمه، چشمهایش را بست و آب چشمهایش را دربرنگرفت و این نقطهی ضعف و ناتوانی اسفندیار شد.
* نه فردوسی شاعر و حکیمی مربوط به گذشته است و نه اشعار او افسانههایی کهن. او هوشمندانه در افسانههایی که سروده و به تصویر درآورده، دست بر ویژگیهایی انسانی نهاده است که در حصار زمان و مکان نمیگنجند.
امید که از شنیدن این کتاب گویا لذت ببرید!
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان