- 23964
- 1000
- 1000
- 1000
پهلوانان
حاج سیدحسن رزاز، پهلوانِ نامی تهران، مردی قدرتمند و درعینحال انسانی باتقوا و خداشناس است. او بارها برای نیازمندان، دستِ کمک به طرف مردم دراز کرده و در زورخانهها برای خانوادههای نیازمند گلریزان کرده است...
از ایرانصدا بشنوید
حاج سیدحسن با کشتیگیری هندی به نام«کاکوتا» کشتی میگیرد و او را شکست میدهد، ولی به مردم میگوید که او را کوچک نکنند و تمام عواید کشتی را به او میدهد و روانهی ممکلتش می کند. در همین دوره پهلوان دیگری به نام «حاج محمدصادق بلورفروش» که در دیانت و تقوا مشهور و زبانزد خاص و عام است، به توصیه سیدمحمدعلی مسجدحوضی که استاد و پیشکسوت است، با پهلوانِ گرجی کشتی میگیرد و او هم این پهلوان گرجی را شکست میدهد.
در زورخانه مرشد حاج نصرالله، به شاگردانش پهلوانی همراه با دیانت و ضعیفنوازی را توصیه می کند.
حاج محمدصادق که پدرش مردی متمول بود، اکثر داراییاش را صرف قنات حاج علیرضا و آبرسانی به مردم کرده است و از هیچ کمکی دریغ نمیکند.
او همراه با پهلوانان دیگر مثل مهدی قصاب و احمد سیگاری به قهوهخانه بازارچه قوامالدوله میرود و نقل شاهنامهی مرشد احمد را میبیند و کمک زیادی به آنها میکند که سیدحسن رزاز هم حضور دارد.
محمدصادق و مهدی قصاب -که لوطی و جوانی قدرتمند است- در کنار سقاخانه با پیرزنی روبه رو میشوند که با التماس از مهدی قصاب، درخواست کشیدهخوردن از پسرش را میکند. آنها درخواست پیرزن را قبول میکنند و در عروسی پسرش کمک میکنند.
محمد دختی، یکی از مرشدهای قدیم در منزل آیتالله کاشانی به همراه عدهای کشیک میدهند که شاه وارد خانه میشود و به حضور آیتالله کاشانی میرسد و میخواهد به او پول بدهد که آیتالله قبول نمیکند. چند روز دیگر عدهای به منزل آیتالله هجوم میآورند و وی را دستگیر می کنند....
در زورخانه مرشد حاج نصرالله، به شاگردانش پهلوانی همراه با دیانت و ضعیفنوازی را توصیه می کند.
حاج محمدصادق که پدرش مردی متمول بود، اکثر داراییاش را صرف قنات حاج علیرضا و آبرسانی به مردم کرده است و از هیچ کمکی دریغ نمیکند.
او همراه با پهلوانان دیگر مثل مهدی قصاب و احمد سیگاری به قهوهخانه بازارچه قوامالدوله میرود و نقل شاهنامهی مرشد احمد را میبیند و کمک زیادی به آنها میکند که سیدحسن رزاز هم حضور دارد.
محمدصادق و مهدی قصاب -که لوطی و جوانی قدرتمند است- در کنار سقاخانه با پیرزنی روبه رو میشوند که با التماس از مهدی قصاب، درخواست کشیدهخوردن از پسرش را میکند. آنها درخواست پیرزن را قبول میکنند و در عروسی پسرش کمک میکنند.
محمد دختی، یکی از مرشدهای قدیم در منزل آیتالله کاشانی به همراه عدهای کشیک میدهند که شاه وارد خانه میشود و به حضور آیتالله کاشانی میرسد و میخواهد به او پول بدهد که آیتالله قبول نمیکند. چند روز دیگر عدهای به منزل آیتالله هجوم میآورند و وی را دستگیر می کنند....
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان