- 14358
- 1000
- 1000
- 1000
سفر
در یک شب بارانی که نرگس و شهریار از شبشعر به خانه بر میگشتند، با صحنه تصادف مواجه می شوند...
از ایرانصدا بشنوید
در مسیر برگشت، آنها به مادر و دختری میرسند که تصادف کردهاند. آنها را به بیمارستان میرسانند و به خانه برمیگردند و باز هم همان بحثهای همیشگی و قهر چندساعته شهریار از خانه و رفتن به باشگاه ورزشی کاوه؛ کاوهای که از اول مخالف ازدواج شهریار و نرگس بود.
ازنظر شهریار رفتن به شبشعر احمقانه بود، چون او معتقد است ناامیدی نرگس بهخاطر فلجشدن در تصادف، باعث شده او دست به نوشتن شعرهای پوچگرایانه بزند. او عاشق نرگس است، مثل همان زمانی که ازدواج کردند؛ اما نرگس احساس میکند چون فلج شده است، باید از شهریار جدا شود تا سربار او نباشد.
نرگس همان شب خواب عجیبی میبیند: اتاقی رو به یک حرم و صدای گریهی یک نوزاد. نرگس به امینه (خدمتکارش) گفت که باردار است؛ رازی که فعلاً باید پنهان بماند.
از طرف دیگر معلوم شد سارا و مادرش راهی زیارت امام رضا (ع) بودند که تصادف کردند.
نرگس و شهریار به اتفاق امینه و رحیم آقا (باغبان) راهی زیارت امام رضا (ع) میشوند. نرگس با امینه درددل میکند؛ ماجراهایی را برایش تعریف میکند؛ ماجرای عشقی که بین او و شهریار بود و به ازدواجشان منجر شد؛ همچنین ماجرای تصادفشان در دو سال پیش که باعث شد برای همیشه فلج شود و نوزاد چندماههاش را سقط کند.
آنها به مشهد میرسند و هیچ اتاقی برای اقامت پیدا نمیکنند. فقط یک مسافرخانه هست که دو اتاق خالی دارد.
وقتی از پلهها بالا میروند و وارد اتاق میشوند، نرگس به خاطر میآورد که این اتاق دقیقا شبیه اتاقی است که در خواب دیده است...
ازنظر شهریار رفتن به شبشعر احمقانه بود، چون او معتقد است ناامیدی نرگس بهخاطر فلجشدن در تصادف، باعث شده او دست به نوشتن شعرهای پوچگرایانه بزند. او عاشق نرگس است، مثل همان زمانی که ازدواج کردند؛ اما نرگس احساس میکند چون فلج شده است، باید از شهریار جدا شود تا سربار او نباشد.
نرگس همان شب خواب عجیبی میبیند: اتاقی رو به یک حرم و صدای گریهی یک نوزاد. نرگس به امینه (خدمتکارش) گفت که باردار است؛ رازی که فعلاً باید پنهان بماند.
از طرف دیگر معلوم شد سارا و مادرش راهی زیارت امام رضا (ع) بودند که تصادف کردند.
نرگس و شهریار به اتفاق امینه و رحیم آقا (باغبان) راهی زیارت امام رضا (ع) میشوند. نرگس با امینه درددل میکند؛ ماجراهایی را برایش تعریف میکند؛ ماجرای عشقی که بین او و شهریار بود و به ازدواجشان منجر شد؛ همچنین ماجرای تصادفشان در دو سال پیش که باعث شد برای همیشه فلج شود و نوزاد چندماههاش را سقط کند.
آنها به مشهد میرسند و هیچ اتاقی برای اقامت پیدا نمیکنند. فقط یک مسافرخانه هست که دو اتاق خالی دارد.
وقتی از پلهها بالا میروند و وارد اتاق میشوند، نرگس به خاطر میآورد که این اتاق دقیقا شبیه اتاقی است که در خواب دیده است...
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان