منو
خوابِ خفتگان

خوابِ خفتگان

  • 7 قطعه
  • 104 دقیقه مدت کتاب
  • 2216 دریافت شده
مشتی و زبیده، در گورستانی که پسر شهیدشان «رضا» در آن دفن شده است زندگی می کنند. مشتی راضی نمی‌شود که آنجا را ترک کند و تصمیم گرفته است در گورستان زندگی کنند.

از ایرانصدا بشنوید

پیرمرد آنقدر با مرده‌های این گورستان نزدیک شده که شب‌های جمعه با آنها شب‌نشینی دارد. اما زبیده آرزوی زیارت حرم امام رضا (ع) را دارد و در یکی از شب‌ها سر مزار پسرش می‌رود و درحالتی بین خواب و بیداری او را می‌بیند و از آرزوهایش به او می‌گوید و از زندگی‌اش گله می‌کند. پسرش (رضا) او را دلداری می‌دهد و دل نگرانی‌هایش را رفع می کند.
روز بعد، به مشتی خبر می‌رسد که برای زیارت خانه‌ی خدا، قرعه به اسم او و زبیده در آمده است. مشتی و زنش با شنیدن این خبر خیلی خوشحال می‌شوند.
زبیده در فکر رفتن به زیارت، مدام خرید می‌کند و مشتی هم خیلی هوای او را دارد و هر دو برای رسیدن زمان موعود، لحظه‌شماری می‌کنند. پیرزن آنقدر مشغول آماده‌کردن وسایل سفر است که از خودش غافل شده و مدام دچار ضعف و سرگیجه می‌‎شود، اما برایش مهم نیست و فقط به رفتن فکر می‌کند.
در همین روزها، آقا سید از دفتر مرکزی، به خانه‌ی آنها می‌رود و درباره‌ی کاستی‌های زندگی آنها می‌پرسد. آقا سید در آخر به آنها خبر می‌دهد که از پول بازنشستگی پیرمرد، برای آنها خانه‌ای تهیه کرده‌اند و به‌زودی آنها باید به خانه‌ی جدیدشان نقل‌مکان کنند.
پیرمرد دل‌نگران تنهایی پسرش در این قبرستان غریب است و دل‌بستگی‌هاش به آنجا تمامی ندارد، اما پیرزن که به همه‌ی آرزوهایش رسیده خوشحال است؛ پیرمرد هم از خوشحالی او خوشحال و راضی است.
بیماری زبیده هر روز بیشتر پیشرفت می‌کند و مشتی که نگران اوست، زبیده را پیش دکتر می‌برد و عکس مغز او را به آقا سید می‌دهد.
دوست آقاسید که پزشک است به سید می‌گوید که زبیده غده‌های بدخیمی توی سر دارد و امیدی به سلامتی‌اش نیست. آقاسید برای اینکه مشتی ناراحت نشود، به او چیزی نمی‌گوید و فقط سفارش می‌کند که باید حسابی به او برسد.
علاقه‌ی بین مشتی و زبیده بیشتر می‌شود و شعف سفر و تغییر منزل، به زندگی آنها رنگ دیگری می‌بخشد، ولی بیماری زیبده دست‌بردار نیست و هر روز پیشرفت می‌کند...

امتیاز

کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان

5

محتوا و داستان

3

فصل ها

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

تصاویر

کتاب گویا