- 10980
- 1000
- 1000
- 1000
می خوام درس بخونم
یاقمیر به مدرسه رسید. مدرسه تو ده همسایه بود و اون هر روز مسیر زیادی رو میومد تا به مدرسه می رسید. از الاغ پیاده شد و به داخل کلاس رفت. همه نگاهش می کردن و انگار در نگاهشون چیزی بود که اونو اذیت می کرد.
از ایرانصدا بشنوید
... آروم روی نیمکت اول نشست و معلم ازش پرسید که چرا کفش نداری و لباسات خاکیه؟
وحشت توی نگاه یاقمیر موج میزد و به یاد پدرش افتاد که وقتی فهمیده بود پسرش میخواد به مدرسه بره، دنبالش کرده بود. یاقمیر دلش میخواست معلم بشه، اما پدرش بهشدت با درس خوندن اون مخالف بود. معلم به یاقمیر گفت که میره و با پدرش صحبت میکنه، اما یاقمیر می دونست که امان قلی از فکرش کوتاه نمیاد و این کار فایده ای نداره.
****
از شما مخاطبین به علت کیفیت پایین پوزش می خواهیم.
وحشت توی نگاه یاقمیر موج میزد و به یاد پدرش افتاد که وقتی فهمیده بود پسرش میخواد به مدرسه بره، دنبالش کرده بود. یاقمیر دلش میخواست معلم بشه، اما پدرش بهشدت با درس خوندن اون مخالف بود. معلم به یاقمیر گفت که میره و با پدرش صحبت میکنه، اما یاقمیر می دونست که امان قلی از فکرش کوتاه نمیاد و این کار فایده ای نداره.
****
از شما مخاطبین به علت کیفیت پایین پوزش می خواهیم.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
آسیب ها
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان