- 7890
- 1000
- 1000
- 1000
فواید درک متقابل
ایرج و خسرو، شبانه، برای دزدی به یک طلافروشی میروند و با شنیدن صدای آژیر پلیس فرار می کنند. ایرج در ماشین یک زوج جوان پنهان میشود و آنها را تهدید میکند که بدون سروصدا همراه او به خانه برگردند...
از ایرانصدا بشنوید
داستان از اینجا شروع می شود که در یک جواهرفروشی دو دزد به نامهای «ایرج» و «خسرو» شبانه در حال خالی کردن گاوصندوق اند. در همین حین، وارد خانهی یک زن و شوهر به نام های «شیوا» و «رامین» می شویم که مرتباً دعوا و بگومگو دارند و از لابهلای حرفهای آنها مشخص است که پس از پنج سال زندگی مشترک، به آخر خط رسیدهاند و قرار است فردا از هم جدا شوند و این شب آخر، از روی اجبار، قرار است در مراسم عروسی یک دوست مشترک شرکت کنند.
از طرفی، در طلا فروشیای که ایرج و خسرو در آن مشغول دزدی هستند، پلیسها خیلی زود منطقه را محاصره میکنند و دزدها به دام میافتند و مجبور میشوند خودشان را در گوشه ای پنهان کنند تا پلیسها بروند و آب از آسیاب بیفتد.
درست وقتی که شیوا و رامین، پس از کلی مشاجره، سوار ماشین شدهاند تا به مراسم عروسی بروند، متوجه میشوند کسی در ماشین آنهاست و با اسلحه تهدیدشان میکند که صدایشان درنیاید و به خانه برگردند. این فرد «ایرج»، یکی از دو دزد جواهرفروشی است که از دست پلیسها فرار کرده و در ماشین آنها مخفی شده است. ایرج مجبور میشود این زن و شوهر را به خانه برگرداند و آنها را گروگان بگیرد تا وقتی آبها از آسیاب افتاد و پلیسها منطقه را ترک کردند، از آنجا برود؛ اما ایرج متوجه میشود که این زن و شوهر حتی در این شرایط هم مرتباً در حال مشاجرهاند. او مجبور میشود با دخالت در دعوا، آنها را کمی نصیحت کند؛ زیرا ایرج وقتی زندانی بود، مسئول نظافت کتابخانه بود و کلّی کتاب دربارهی روانشناسی ازدواج خوانده است و حالا مدعی است که برای خودش مشاور خانواده به حساب میآید و توانسته است مشکلات بسیاری از زن و شوهرهای اطرافش را حل کند.
از طرفی، در طلا فروشیای که ایرج و خسرو در آن مشغول دزدی هستند، پلیسها خیلی زود منطقه را محاصره میکنند و دزدها به دام میافتند و مجبور میشوند خودشان را در گوشه ای پنهان کنند تا پلیسها بروند و آب از آسیاب بیفتد.
درست وقتی که شیوا و رامین، پس از کلی مشاجره، سوار ماشین شدهاند تا به مراسم عروسی بروند، متوجه میشوند کسی در ماشین آنهاست و با اسلحه تهدیدشان میکند که صدایشان درنیاید و به خانه برگردند. این فرد «ایرج»، یکی از دو دزد جواهرفروشی است که از دست پلیسها فرار کرده و در ماشین آنها مخفی شده است. ایرج مجبور میشود این زن و شوهر را به خانه برگرداند و آنها را گروگان بگیرد تا وقتی آبها از آسیاب افتاد و پلیسها منطقه را ترک کردند، از آنجا برود؛ اما ایرج متوجه میشود که این زن و شوهر حتی در این شرایط هم مرتباً در حال مشاجرهاند. او مجبور میشود با دخالت در دعوا، آنها را کمی نصیحت کند؛ زیرا ایرج وقتی زندانی بود، مسئول نظافت کتابخانه بود و کلّی کتاب دربارهی روانشناسی ازدواج خوانده است و حالا مدعی است که برای خودش مشاور خانواده به حساب میآید و توانسته است مشکلات بسیاری از زن و شوهرهای اطرافش را حل کند.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان