- 11642
- 1000
- 1000
- 1000
ماجرای من و اردشیرخان گرازدست
«فرامرز» با تحصیلات علوم دامی، به عنوان سرباز معلم، به روستای «چمن لاله» میرود و برای ساخت شرکت تعاونی با مخالفت «اردشیر گرازدست» روبهرو میشود. در این بین او عاشق «ماهرخ»، برادرزاده اردشیرخان، شده است و حال باید دل او را به دست بیاورد.
از ایرانصدا بشنوید
«فرامرز» به عنوان سرباز معلم با تحصیلات علوم دامی به روستای «چمن لاله» میرود و قرار میشود تا با تلاش اهالی آنجا، یک روستای نمونه بسازند؛ اما وقتی میخواهند ساختن شرکت تعاونی را آغاز کنند، با مخالفت «اردشیر گرازدست» روبهرو میشوند و بلوایی برپا میشود. درنهایت هم اردشیرخان به خاطر دلخوری از اهالی، با گله اش به صحرا میرود که خلوت کند و دور از روستا باشد.
فرامرز هم که بابت آشنایی با «ماهرخ خانم»، دختر «کدخدا رئوف» و برادرزاده اردشیرخان، دل در دلش نیست، میخواهد هرجور شده دل اردشیرخان را به دست بیاورد تا بتواند شرایط خواستگاری را فراهم کند. بالأخره دست تقدیر باعث می شود فرامرز به روستا بیاید و ببیند دختر کدخدا در همان دانشگاهی که وی درس خوانده، دانشجو است و او نیز علوم دامی میخواند. فرامرز راهی صحرا میشود تا هر طور شده اردشیرخان را راضی کند که برگردد.
فرامرز هم که بابت آشنایی با «ماهرخ خانم»، دختر «کدخدا رئوف» و برادرزاده اردشیرخان، دل در دلش نیست، میخواهد هرجور شده دل اردشیرخان را به دست بیاورد تا بتواند شرایط خواستگاری را فراهم کند. بالأخره دست تقدیر باعث می شود فرامرز به روستا بیاید و ببیند دختر کدخدا در همان دانشگاهی که وی درس خوانده، دانشجو است و او نیز علوم دامی میخواند. فرامرز راهی صحرا میشود تا هر طور شده اردشیرخان را راضی کند که برگردد.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان