- 9288
- 1000
- 1000
- 1000
سفال شکسته
«دائوچین» پسر یتیمی است که حوادث روزگار او را به دست مردی مهربان، اما معلول، میسپارد. او با فقر و بیخانمانی بزرگ میشود، اما کنجکاوی، تلاش بیپایان و روح شرافتمندش سبب میشوند تا آرزویی بزرگ را در سر بپروراند.
از ایرانصدا بشنوید
«دائوچین»، نوجوانی بیخانمان است که با دوست میانسالش، «اینجائه» در زیر پل متروکی زندگی میکنند. دائوچین در کودکی پدر و مادرش را در اثر تب زرد از دست داده و یک راهب او را به اینجائه سپرده است. اینجائه با وجود فقر، مردی شرافتمند است. او که از یک پا معلول است، کار مشخصی ندارد. دلبستگی و احترام شدیدی میان این دو دوست وجود دارد.
دائوچین نوجوان، آرزوی سفالگر شدن دارد و هر روز پنهانی «استاد مینهو» را در حال سفالگری نگاه میکند. استاد مینهو پیرترین و معروفترین سفالگر روستاست که با همسر پیر و مهربانش، «آجیما» تنها هستند. استاد مینهو پیرمردی کمحوصله ولی مهربان است که نمیخواهد دستیار یا کارگری داشته باشد.
روزی دائوچین برای تماشای سفالها وارد خانه استاد میشود. سفالی از دستش میافتد و میشکند. استاد و همسرش گمان میکنند که او دزد است. وقتی میفهمند چه آرزویی در سر دارد، اجازه میدهند برای جبران خسارت، ده روز آنجا کار کند.
«گاشو»، پسرک دستیار «استاد کانگ» هم کارها را به دائوچین یاد میدهد. روز دهم دائوچین درخواست میکند که باز هم بماند. آجیما هم از حضور پسر بسیار راضی است. سرانجام استاد مینهو، با اکراه، میپذیرد که دائوچین برایشان کار کند.
اینجائه دلتنگ دائوچین است، ولی خود را راضی میکند که او روزی دنبال سرنوشتش میرود. آجیما همچون مادری مهربان لباسهای دائوچین را وصله میزند و برای او و اینجائه غذا و لباس میفرستد. روزی به او میگوید پسری داشتهاند که در نوجوانی از دنیا رفته است. آجیما لباسهای پسرش را به دائوچین میبخشد. دائوچین به زودی متوجه میشود استاد کانگ که رقیب استاد مینهو است، پنهانی چیزهایی میسازد.
خبر میرسد پیک سلطنتی به زودی میآید تا برای موزه کاخ، سفالهایی نفیس خریداری کند. در این میان دائوچین از زبان استاد مینهو میشنود که هرگز حق ندارد سفالگر شود. انتظار به پایان میرسد و از طرف موزه کاخ به استاد کانگ جوان، سفارش ساختن سفال داده میشود. اما «عالیجناب تسونگ» اعلام میکند که اگر استاد مینهوی پیر، کارهایش را به پایتخت بفرستد، حتماً بررسیهای دقیقی روی آنها انجام خواهد شد. مینهو این دعوت را به دلیل کهولت سن نمیپذیرد؛ تا اینکه دائوچین با اصرار زیاد به آجیما و استادش، عازم این سفر میشود. به درخواست دائوچین، اینجائه سبد و کوله پشتی محکمی میبافد تا سفالها را بتوان در آن حمل کرد. مینهو و آجیما و اینجائه مدام هشدارهای ضروری را به دائوچین میدهند و نگران او هستند. خبر این سفر مهم مایه افتخار مردم روستا شده؛ تاحدی که به بدرقه او میآیند. اکنون دائوچین مایه امید همه است.
* داستان «سفال شکسته» در کشور کره و در حدود پانصد سال پیش میگذرد. حکایت پسر نوجوانی که از دل بدترین و تیرهترین موقعیتها، با هدفی بزرگ و روشن، آرام آرام به سوی موفقیت گام برمیدارد. «لیندا سو پارک» نویسندهی ادبیات داستانی کودکان و نوجوانان و شاعر اهل ایالات متحدهی آمریکا، با تباری کُرهای است. او تاکنون موفق به دریافت جوایز بسیاری شده است؛ ازجمله، برای نوشتن رمان «سفال شکسته»، در سال 2002 برنده «نشان نیوبری» شد و این برای او شهرتی جهانی به ارمغان آورد. وی دانشآموخته رشته زبان انگلیسی از دانشگاه استنفورد است. لیندا سو پارک چندین رمان و کتاب تصویری تألیف کرده است. اغلب آثار او به فارسی ترجمه شده اند؛ از جمله: زمانی که اسم من کی اُکو بود، طوفان در راه است (از مجموعه 39 سرنخ)، یک پیادهروی طولانی تا آب و به هیچکس اعتماد نکن.
دائوچین نوجوان، آرزوی سفالگر شدن دارد و هر روز پنهانی «استاد مینهو» را در حال سفالگری نگاه میکند. استاد مینهو پیرترین و معروفترین سفالگر روستاست که با همسر پیر و مهربانش، «آجیما» تنها هستند. استاد مینهو پیرمردی کمحوصله ولی مهربان است که نمیخواهد دستیار یا کارگری داشته باشد.
روزی دائوچین برای تماشای سفالها وارد خانه استاد میشود. سفالی از دستش میافتد و میشکند. استاد و همسرش گمان میکنند که او دزد است. وقتی میفهمند چه آرزویی در سر دارد، اجازه میدهند برای جبران خسارت، ده روز آنجا کار کند.
«گاشو»، پسرک دستیار «استاد کانگ» هم کارها را به دائوچین یاد میدهد. روز دهم دائوچین درخواست میکند که باز هم بماند. آجیما هم از حضور پسر بسیار راضی است. سرانجام استاد مینهو، با اکراه، میپذیرد که دائوچین برایشان کار کند.
اینجائه دلتنگ دائوچین است، ولی خود را راضی میکند که او روزی دنبال سرنوشتش میرود. آجیما همچون مادری مهربان لباسهای دائوچین را وصله میزند و برای او و اینجائه غذا و لباس میفرستد. روزی به او میگوید پسری داشتهاند که در نوجوانی از دنیا رفته است. آجیما لباسهای پسرش را به دائوچین میبخشد. دائوچین به زودی متوجه میشود استاد کانگ که رقیب استاد مینهو است، پنهانی چیزهایی میسازد.
خبر میرسد پیک سلطنتی به زودی میآید تا برای موزه کاخ، سفالهایی نفیس خریداری کند. در این میان دائوچین از زبان استاد مینهو میشنود که هرگز حق ندارد سفالگر شود. انتظار به پایان میرسد و از طرف موزه کاخ به استاد کانگ جوان، سفارش ساختن سفال داده میشود. اما «عالیجناب تسونگ» اعلام میکند که اگر استاد مینهوی پیر، کارهایش را به پایتخت بفرستد، حتماً بررسیهای دقیقی روی آنها انجام خواهد شد. مینهو این دعوت را به دلیل کهولت سن نمیپذیرد؛ تا اینکه دائوچین با اصرار زیاد به آجیما و استادش، عازم این سفر میشود. به درخواست دائوچین، اینجائه سبد و کوله پشتی محکمی میبافد تا سفالها را بتوان در آن حمل کرد. مینهو و آجیما و اینجائه مدام هشدارهای ضروری را به دائوچین میدهند و نگران او هستند. خبر این سفر مهم مایه افتخار مردم روستا شده؛ تاحدی که به بدرقه او میآیند. اکنون دائوچین مایه امید همه است.
* داستان «سفال شکسته» در کشور کره و در حدود پانصد سال پیش میگذرد. حکایت پسر نوجوانی که از دل بدترین و تیرهترین موقعیتها، با هدفی بزرگ و روشن، آرام آرام به سوی موفقیت گام برمیدارد. «لیندا سو پارک» نویسندهی ادبیات داستانی کودکان و نوجوانان و شاعر اهل ایالات متحدهی آمریکا، با تباری کُرهای است. او تاکنون موفق به دریافت جوایز بسیاری شده است؛ ازجمله، برای نوشتن رمان «سفال شکسته»، در سال 2002 برنده «نشان نیوبری» شد و این برای او شهرتی جهانی به ارمغان آورد. وی دانشآموخته رشته زبان انگلیسی از دانشگاه استنفورد است. لیندا سو پارک چندین رمان و کتاب تصویری تألیف کرده است. اغلب آثار او به فارسی ترجمه شده اند؛ از جمله: زمانی که اسم من کی اُکو بود، طوفان در راه است (از مجموعه 39 سرنخ)، یک پیادهروی طولانی تا آب و به هیچکس اعتماد نکن.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان