- 39216
- 1000
- 1000
- 1000
پهلوان پوریای ولی
جوانی در جست وجوی کار چشمش به دختر حاکم میافتد و یک دل نه، صد دل عاشقش میشود. در هنگام خواستگاری، دختر حاکم تنها به این شرط قبول میکند با وی ازدواج کند که مرد جوان، «پهلوان پوریای ولی» را در ورزش کُشتی شکست دهد.
از ایرانصدا بشنوید
مرد جوانی که به همراه مادرش به امید یافتن کار، راهی شهر خوی شده بود، در اولین حجرهای که به دنبال کار رفته بود، چشمش به دختر حاکم افتاد و یک دل نه، صد دل عاشقش شد. مادرش تصمیم گرفت به سراغ حاکم برود و دخترش را از او خواستگاری کند. وی با پاسخ مثبت دختر حاکم مواجه میشود؛ تنها به این شرط که جوان، «پوریای ولی» را در کشتی شکست دهد.
مادر ناامید به سقاخانهای رفت و در آنجا به درگاه خداوند دعا کرد. در همین حال پوریای ولی گریههای مادر را شنید و چند و چون ماجرا را از او پرسید. پوریای ولی تازه در آنجا متوجه شد چه انتخاب دشواری دارد. او خودش را در برزخی از تصمیمهای مختلف گرفتار میدید. پهلوان، برخلاف اصرار دوستانش «پهلوان بزرگ» و «پهلوان رشید خان»، نه از کشتی امتناع میکند و نه حتی به سفری مصلحتی میرود. اگرچه هنوز نمیداند که باید هنگام کشتی با حریفش چه کار کند؟
برای او هر نتیجه ای شکست به حساب میآید؛ چرا که در هر صورت، چیزی را از دست میدهد. با این حال او به سیاق مولایش، حضرت علی (ع)، و به خواست خداوند توکل میکند و خودش را در مسیر خاص حضرت حق میگذارد.
پهلوان پوریای ولی در میان بهت و حیرت دوستان و انبوه طرفدارانش، شکست میخورد و پایانی بر پهلوانی خودش مینویسد. حال، چند سالی گذشته است و او در بستر بیماری است. دیگر کسی از پهلوانیهای پوریای ولی، چیزی به یاد نمیآورد...
پوریای ولی، پهلوان و شاعر ایرانی است که در ورزشهای زورخانهای پیشینه بسیاری داشت. برخی او را از مردم گرگانج (از شهرهای خوارزم)، برخی از مردم گنجه و برخی دیگر، براساس طوماری قدیمی به جامانده از دوره صفوی، او را از مردم شهر خوی دانستهاند. پوریای ولی در جوانی کشتی میگرفت و پیشه پوستیندوزی و کلاهدوزی داشت. در همان زمان جوانی، به شهرهای گوناگون آسیای میانه، ایران و هندوستان سفر کرد و همه جا کشتی گرفت و به پهلوانی نام یافت. دربارهٔ دگرگونی روحی وی روایتهای فراوان آوردهاند و زندگی او سراسر با افسانه درآمیخته است. پوریای ولی در میان ورزشکاران ایران نمونهای از اخلاق، پایمردی و جوانمردی است و نه تنها در مقام یک پهلوان، بلکه در مقام یک عارف در میان مردم جایگاهی والا و افسانهای دارد.
مادر ناامید به سقاخانهای رفت و در آنجا به درگاه خداوند دعا کرد. در همین حال پوریای ولی گریههای مادر را شنید و چند و چون ماجرا را از او پرسید. پوریای ولی تازه در آنجا متوجه شد چه انتخاب دشواری دارد. او خودش را در برزخی از تصمیمهای مختلف گرفتار میدید. پهلوان، برخلاف اصرار دوستانش «پهلوان بزرگ» و «پهلوان رشید خان»، نه از کشتی امتناع میکند و نه حتی به سفری مصلحتی میرود. اگرچه هنوز نمیداند که باید هنگام کشتی با حریفش چه کار کند؟
برای او هر نتیجه ای شکست به حساب میآید؛ چرا که در هر صورت، چیزی را از دست میدهد. با این حال او به سیاق مولایش، حضرت علی (ع)، و به خواست خداوند توکل میکند و خودش را در مسیر خاص حضرت حق میگذارد.
پهلوان پوریای ولی در میان بهت و حیرت دوستان و انبوه طرفدارانش، شکست میخورد و پایانی بر پهلوانی خودش مینویسد. حال، چند سالی گذشته است و او در بستر بیماری است. دیگر کسی از پهلوانیهای پوریای ولی، چیزی به یاد نمیآورد...
پوریای ولی، پهلوان و شاعر ایرانی است که در ورزشهای زورخانهای پیشینه بسیاری داشت. برخی او را از مردم گرگانج (از شهرهای خوارزم)، برخی از مردم گنجه و برخی دیگر، براساس طوماری قدیمی به جامانده از دوره صفوی، او را از مردم شهر خوی دانستهاند. پوریای ولی در جوانی کشتی میگرفت و پیشه پوستیندوزی و کلاهدوزی داشت. در همان زمان جوانی، به شهرهای گوناگون آسیای میانه، ایران و هندوستان سفر کرد و همه جا کشتی گرفت و به پهلوانی نام یافت. دربارهٔ دگرگونی روحی وی روایتهای فراوان آوردهاند و زندگی او سراسر با افسانه درآمیخته است. پوریای ولی در میان ورزشکاران ایران نمونهای از اخلاق، پایمردی و جوانمردی است و نه تنها در مقام یک پهلوان، بلکه در مقام یک عارف در میان مردم جایگاهی والا و افسانهای دارد.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان