منو
سلول سیزده

سلول سیزده

  • 7 قطعه
  • 120 دقیقه مدت کتاب
  • 7573 دریافت شده
نویسنده: محمدرضا قربانی
کارگردان: جواد پیشگر
قالب: نمایشی
دسته‌بندی: رمان و داستان
«ناصر» قالپاق‌دزد است و از سر اتفاق اقدام به دزدیدن قالپاق اتومبیل فرمانده گارد شاهنشاهی می‌کند. او دستگیر و به زندان «ساواک» منتقل می‌شود. حالا جای خواب و خوراک لذیذ زندان به دهانش مزه کرده و می‌خواهد تا آخر عمر مهمان ساواک باشد.

از ایرانصدا بشنوید

«ناصر» که با مادر پیرش در جنوب تهران زندگی می‌کند، به خاطر مادر و نصیحت‌های دلسوزانه‌اش تصمیم می‌گیرد که دور قالپاق‌دزدی را خط بکشد و برای گذران زندگی، سر کار آبرومندی برود. او به یکی از مقرهای نظامی وابسته به گارد شاهنشاهی که آگهی استخدام چاپ کرده می رود ولی جواب رد می‌شنود. اتفاقاً همان موقع و در همان اطراف، اتومبیل بسیار شیک و مدل بالایی، پشت یک چراغ قرمز مجبور به توقف می‌شود. ناصر که از پیدا کردن کار ناامید شده است، وسوسه می‌شود که سریع قالپاق چرخ عقب آن ماشین را بدزدد. اما از بد حادثه، اتوموبیل متعلق به فرمانده گارد شاهنشاهی است و طولی نمی‌کشد که توسط دو مأمور پلیس دستگیر می‌شود و به تصور این که قصد آسیب رساندن به آن مقام ارشد نظامی را داشته، او را به کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک می‌برند و در بند 4 سلول 13 با سه زندانی دیگر هم سلول می‌کنند.
ناصر که به قول خودش در تمام عمر، جز کال جوش و آب زیپو چیزی نخورده، چلو گوشت چرب و خوشمزه زندان به دهانش مزه می‌کند و از آنجا که نمی‌داند به چه جای وحشتناکی پا گذاشته، تصمیم می‌گیرد که اگر بشود تا آخر عمر، همان جا بماند و برای همیشه مهمان ساواک باشد. هم سلولی‌ها که این وضع را می‌بینند از روی دلسوزی به او می‌گویند که آنجا شلاق و کابل و شوک الکتریکی هم هست و ناصر در جواب با سادگی اظهار می‌دارد: همه اینها به چلو گوشت و خورش قیمه خوشمزه‌اش می ارزد.
اما او به زودی می‌فهمد که ساواک هر کسی را آنجا نگه نمی‌دارد و برای ماندن در آنجا باید حتماً سیاسی باشد. به همین سبب در اولین بازجویی برای اثبات سیاسی بودنش چند فحش آب دار نثار شاه و فرح می‌کند و رفتاری از خودش نشان می‌دهد که بازجوها فکر می‌کنند با یک شخصیت مرموز و پیچیده که عضو کمیته مرکزی یک گروه مسلح است، طرف هستند. بنابراین از او می‌خواهند که اعضای گروه را لو بدهد. ناصر که در این‌باره حرفی برای گفتن ندارد، به شدت تحت شکنجه قرار می‌گیرد و برای اولین بار طعم ضربات دردناک کابل را می‌چشد؛ اما دیگر فایده‌ای ندارد. هر چه فریاد می‌زند که هیچ کاره است و فقط یک قالپاق دزد است، به گوش کسی نمی‌رود.
به این ترتیب، بازجویی و شکنجه ادامه پیدا می‌کند و ناصر که سواد درستی هم ندارد، از شنیدن واژه‌های عجیب و غریبی که نمی‌تواند معنای آنها را بفهمد، گیج می‌شود و در مقابل سؤال‌های بازجوها جواب‌های بی‌ربط و مضحکی می‌دهد که موجب خشم آنها می شود.
سربازجو «سعیدی» ابتدا فکر می‌کند که ناصر آنها را دست انداخته است. اما بعد، رفتار مضحک او را به شخصیت پیچیده و مرموزش نسبت می‌دهد و به این ترتیب کار ناصر سخت‌تر و رهایی از دست بازجوها تقریباً غیرممکن می‌شود. از طرفی قرار است به زودی هیأتی از طرف دیدبان حقوق بشر به ایران بیابد تا وضعیت زندانی های سیاسی را بررسی کند. به همین علت از بالا دستور می‌دهند که در مدت اقامت آن هیأت در ایران، شکنجه زندانیان سیاسی به حداقل برسد. این اتفاق باعث می‌شود که سربازجو سعیدی تصمیم عجیب و غریبی درباره ناصر بگیرد.

امتیاز

کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان

3

محتوا و داستان

3

آسیب ها

فصل ها

مشخصات کتاب گویا

سایر مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

تصاویر

کتاب گویا