- 22771
- 1000
- 1000
- 1000
سرزمین دو خورشید
سه برادر پس از مرگ پدرشان، دارایی او را بین خود قسمت میکنند. برادران بزرگتر با ثروت موروثی به قمار و شادکاری مشغول میشوند تا بالاخره همه آن را بر باد میدهند. اما برادر کوچکتر در جست و جوی دختر پادشاه «سرزمین دو خورشید» راهی سفر میشود.
از ایرانصدا بشنوید
سه برادر به نامهای «ملک سعید»، «ملک مسعود» و «ملک محمد» بعد از مرگ پدرشان، دارایی او را بین خود قسمت میکنند. برادران بزرگتر راه
اشتباه را پیش میگیرند و با ثروت موروثی به قمار و شادکاری مشغول میشوند تا بالاخره با بر باد دادن آن، مجبور به ترک شهر و دیارشان میشوند. اما پدر، وصیت دیگری هم به پسرانش کرده که به درِ اتاق گوشه حیاط هرگز نزدیک نشوند و آن را باز نکنند. ملک محمد بالاخره وسوسه میشود و در اتاق را باز میکند و با صندوقچهای روبه رو میشود و تصویر دختر پادشاه «سرزمین دو خورشید» را در آن صندوق پیدا میکند.
ملک محمد تصمیم دارد که به سرزمین آن دختر برود و صاحب تصویر را پیدا کند. در راه سفرش، سختیهای بسیاری را تحمل میکند. او در طول سفر باعث نجات «پریزاد»، یکی از دختران شاه پریان، میشود و پریزاد هم او را نزد پدرش و به سرزمین خود میبرد. پدر «ملکزاد» برادر کوچکتر پادشاه سرزمین دو خورشید است. ملک محمد موفق میشود که با «خورشید شاه بزرگ» پادشاه پریان دیدار کند. خورشید شاه، شمشیر و انگشترش را به پاس جوانمردی به ملک محمد میبخشد و او را راهی سرزمین تاریکیها میکند تا با دیو سیاه تاریکیها بجنگد.
برادران ملک محمد یعنی ملک سعید و ملک مسعود، از بد روزگار، به دست بردهفروشان میافتند و در بازار شهری غریب به فروش میرسند. دست بر قضا، خریداران آن دو برادر، دو رفیق صاحب طباخی یعنی «عماد و صفر» هستند. این دو برادر یعنی سعید و مسعود را میخرند و با خود به شهر و دیار اصلیشان میآورند تا به این وسیله، آنها متنبه شوند و بتوانند زندگی دوبارهای آغاز کنند. مسعود و سعید که حالا از گذشته خودشان سخت پشیمان هستند، بیکار نمینشینند و نقشههایی در سر دارند.
*این داستان بر گرفته از افسانههای «هزار و یک شب» است و از بهترین یادگارهای متون کهن ادب پارسی است که با نام «هزار افسان» در ایران باستان شهرت داشته و قبل از دوره هخامنشی در هندوستان نوشته شده بود. این اثر پیش از حمله اسکندر به زبان پهلوی ترجمه و در دوره اسلامی نیز به زبان عربی برگردانده شد و تعدادی حکایت عربی نیز به آن افزودند و نام کتاب به «الف لیلـة و لیله» تغییر پیدا کرد. کل حکایت این داستان درباره پادشاهی به نام شهریار است که به زنان بدبین بود و هر زنی را که میگرفت، روز بعد او را می کشت. شهرزاد (دختری که از بیزاری پادشاه از زنان آگاه بود) با شهریار ازدواج کرد و هر شب برای پادشاه قصهای دنبالهدار را روایت میکرد و این قصه گوییها هرشب ادامه داشت... درنهایت در دوره «محمدشاه قاجار» فردی به نام «عبدالطیف طسوجی» کتاب را به فارسی ترجمه کرد. از ویژگیهای این کتاب، ذکر مجموعه آداب و رسوم و قصههای کهن مردم ایران، هند و سرزمینهای عربی است؛ این کتاب سرشار از نکته های پندآموز است.
******
به علت قدیمی بودن و کیفیت نامناسب بعضی از قسمت های کتاب، از شما مخاطبان محترم پوزش میخواهیم.
اشتباه را پیش میگیرند و با ثروت موروثی به قمار و شادکاری مشغول میشوند تا بالاخره با بر باد دادن آن، مجبور به ترک شهر و دیارشان میشوند. اما پدر، وصیت دیگری هم به پسرانش کرده که به درِ اتاق گوشه حیاط هرگز نزدیک نشوند و آن را باز نکنند. ملک محمد بالاخره وسوسه میشود و در اتاق را باز میکند و با صندوقچهای روبه رو میشود و تصویر دختر پادشاه «سرزمین دو خورشید» را در آن صندوق پیدا میکند.
ملک محمد تصمیم دارد که به سرزمین آن دختر برود و صاحب تصویر را پیدا کند. در راه سفرش، سختیهای بسیاری را تحمل میکند. او در طول سفر باعث نجات «پریزاد»، یکی از دختران شاه پریان، میشود و پریزاد هم او را نزد پدرش و به سرزمین خود میبرد. پدر «ملکزاد» برادر کوچکتر پادشاه سرزمین دو خورشید است. ملک محمد موفق میشود که با «خورشید شاه بزرگ» پادشاه پریان دیدار کند. خورشید شاه، شمشیر و انگشترش را به پاس جوانمردی به ملک محمد میبخشد و او را راهی سرزمین تاریکیها میکند تا با دیو سیاه تاریکیها بجنگد.
برادران ملک محمد یعنی ملک سعید و ملک مسعود، از بد روزگار، به دست بردهفروشان میافتند و در بازار شهری غریب به فروش میرسند. دست بر قضا، خریداران آن دو برادر، دو رفیق صاحب طباخی یعنی «عماد و صفر» هستند. این دو برادر یعنی سعید و مسعود را میخرند و با خود به شهر و دیار اصلیشان میآورند تا به این وسیله، آنها متنبه شوند و بتوانند زندگی دوبارهای آغاز کنند. مسعود و سعید که حالا از گذشته خودشان سخت پشیمان هستند، بیکار نمینشینند و نقشههایی در سر دارند.
*این داستان بر گرفته از افسانههای «هزار و یک شب» است و از بهترین یادگارهای متون کهن ادب پارسی است که با نام «هزار افسان» در ایران باستان شهرت داشته و قبل از دوره هخامنشی در هندوستان نوشته شده بود. این اثر پیش از حمله اسکندر به زبان پهلوی ترجمه و در دوره اسلامی نیز به زبان عربی برگردانده شد و تعدادی حکایت عربی نیز به آن افزودند و نام کتاب به «الف لیلـة و لیله» تغییر پیدا کرد. کل حکایت این داستان درباره پادشاهی به نام شهریار است که به زنان بدبین بود و هر زنی را که میگرفت، روز بعد او را می کشت. شهرزاد (دختری که از بیزاری پادشاه از زنان آگاه بود) با شهریار ازدواج کرد و هر شب برای پادشاه قصهای دنبالهدار را روایت میکرد و این قصه گوییها هرشب ادامه داشت... درنهایت در دوره «محمدشاه قاجار» فردی به نام «عبدالطیف طسوجی» کتاب را به فارسی ترجمه کرد. از ویژگیهای این کتاب، ذکر مجموعه آداب و رسوم و قصههای کهن مردم ایران، هند و سرزمینهای عربی است؛ این کتاب سرشار از نکته های پندآموز است.
******
به علت قدیمی بودن و کیفیت نامناسب بعضی از قسمت های کتاب، از شما مخاطبان محترم پوزش میخواهیم.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان