منو
قصه‌های شهرک صنعتی

قصه‌های شهرک صنعتی

  • 12 قطعه
  • 265 دقیقه مدت کتاب
  • 4896 دریافت شده
نویسنده: داریوش روحی
کارگردان: ندا هنگامی
قالب: نمایشی
دسته‌بندی: کتاب گویا
کارگاه ریخته‌گری «وحید نوروزی» در مرکز تهران واقع شده و جزو صنایع آلاینده است و باید به بیرون از شهر منتقل شود. از طرف شهرداری در شهرکی صنعتی حوالی هشتگرد، یک کارگاه نوساز با شرایط واگذاری مناسب به وحید پیشنهاد می‌شود.

از ایرانصدا بشنوید

برای کارگاه ریخته‌گری «وحید نوروزی» که در مرکز تهران واقع شده، اخطاریه‌ای می‌آید مبنی بر این که کارگاهش جزو صنایع آلاینده تشخیص داده شده و باید به بیرون از شهر منتقل شود. وحید که برای کارخانه خودروسازی، قطعات چدنی تولید می‌کند، نمی‌تواند وقفه‌ای در کارش ایجاد کند. او به شهرداری مراجعه می‌کند و متوجه تسهیلاتی می‌شود که برای انتقال در نظر گرفته شده است.
در شهرکی صنعتی حوالی هشتگرد، یک کارگاه نوساز با شرایط واگذاری مناسب به وحید پیشنهاد می‌شود. او برای این انتقال کمتر از یک ماه فرصت دارد. از کارخانه خودروسازی مهلت دو هفته ای می گیرد و هم زمان میزان تولید در کارگاه تهران را افزایش می دهد. کارگرهای وحید این امکان را ندارند که به کارگاه هشتگرد بروند و از او گلایه دارند که می‌خواهد با تعطیلی کارگاه، آنها را به حال خودشان رها کند. او قصد دارد کارگاه تهران را اجاره دهد و در کارگاه هشتگرد بلافاصله تولید را از سر بگیرد. وی به کمک سرپرست کارگاهش «بهبود» تعدادی از اهالی بومی آن منطقه را گزینش و استخدام می‌کند. آنها کار سختی برای آموزش کارگرهای تازه کار در پیش دارند و روزهای اول کار به سختی سپری می‌شود.
این امر باعث می‌شود وحید شب‌ها دیر به خانه برگردد و حتی بعضی از شب‌ها در کارگاه بماند. این مسأله زندگی شخصی او و «بهبود» را تحت تأثیر قرار می‌دهد و خانواده‌هایشان از این وضعیت ناراضی‌اند. وحید متوجه می‌شود که در نزدیکی شهرک صنعتی یک شهرک مسکونی تازه ساخت وجود دارد که اکثر اهالی شهرک صنعتی در حال انتقال خانواده‌هایشان به آن مکان هستند. او که امیدی به موافقت همسرش برای رفتن به آن شهرک را ندارد، به بهبود پیشنهاد می‌دهد که با مادر تنهایش به آنجا بیاید.

امتیاز

کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان

3

محتوا و داستان

3

فصل ها

مشخصات کتاب گویا

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • ای کاش وضعیت کارگر و بازرسی همینطور بود که تو داستانه!!! داخل شهرکا بیشترین نیروی کار ساخت و ساز و نگهبانی،افغانیه با کمترین حقوق و مزایا و ایرانیا بیکار و دنبال کار
  • جالب بود، ولی انگار اخر کار داستان ناقص موند، معلوم نشد تکلیف شخصیتها چی شد
  • سلام چقدر طبیعی بازی کردن .هرچه سرچ کردم مشابه این نمایش ازحیث دیالوگ پیدانکردم
  • داستانی روان و تا حدود زیادی قابل باور و ملموس برای قشر کارگر و صنعت گر بود و از شنیدن آن لذت بردم منتها انتهای داستان کمی بی در و پیکر تمام شد.

تصاویر

کتاب گویا