- 10648
- 1000
- 1000
- 1000
کوثرنامه
کتاب گویای «کوثرنامه» شامل چهار قصه است که هریک داستانی درباره دشمنان و یاران پیامبر اسلام (ص) و خاندان پاکشان را بیان میکند و درمقابل، کرامات و حقیقت این خاندان شریف را نشان میدهد.
از ایرانصدا بشنوید
«بی تبار» یکی از همان داستانهایی است که در دو قسمت تهیه شده است؛ بخش هایی از آن را می خوانید:
«قاسم بن واعظ» زمانی همگروه کسانی بود که حضرت محمد (ص) را در اوایل بعثت مدام آزار میدادند. قاسم اینک به پایان عمر خود رسیده است. همهی کسانی که زمانی در شمار هم پیمانان او بودند و در مسخره کردن حضرت و آزار با او هم قسم بودند، به مرگ فجیعی مُردند و حال قاسم نگران نوع مرگ خویش است.
او نزد جادوگری میرود تا از سرانجام کار خود آگاه شود و توضیح میدهد که پیامبر را «ابتر» نامیده و حال نگران واکنش اوست؛ چراکه «ابولهب» با نفرین از جانب پیامبر، به چنان مرگ دردناکی دچار شده است که قاسم را به ترس واداشته است.
او برای جادوگر خاطرات گذشتهاش را بازگو میکند تا دریابد بر او چه گذشته و چه سرنوشتی در انتظار اوست.
قاسم تعریف میکند در زمان مبعوث شدن حضرت محمّد(ص)، او و جمع بزرگی از بزرگان قریش با دین تازهای که محمد «اسلام» مینامیدش، مخالفت جدی داشتند، اما این گروه از بزرگان علاوه بر مخالفت، به آزار کلامی حضرت نیز میپرداختند. آنها پس از شنیدن این که حضرت، تنها پسر خود را از دست داده است، او را ابتر مینامند.
قاسم به شخصی میگوید سخنان پیامبر بعد از وی، به واسطه نداشتن پسر، از یادها میرود؛ زیرا هیچکس ادامهدهندهی نسل او نیست. آن شخص با عصبانیت خانه قاسم را ترک می کند و از توهین به پیامبر بسیار آزرده میشود، اما پس از مدتی دوباره به درِ خانه قاسم می آید و پیامی از جانب پیامبر برای او میآورد با این مضمون: خداوند آیهای را فرستاده که «ابتر» نه پیامبر، که خودِ اوست (قاسم است)؛ وی از این سخن دچار شگفتی میشود؛ چرا که او صاحب هفت پسر است و... ادامه ماجرا را بشنوید.
«قاسم بن واعظ» زمانی همگروه کسانی بود که حضرت محمد (ص) را در اوایل بعثت مدام آزار میدادند. قاسم اینک به پایان عمر خود رسیده است. همهی کسانی که زمانی در شمار هم پیمانان او بودند و در مسخره کردن حضرت و آزار با او هم قسم بودند، به مرگ فجیعی مُردند و حال قاسم نگران نوع مرگ خویش است.
او نزد جادوگری میرود تا از سرانجام کار خود آگاه شود و توضیح میدهد که پیامبر را «ابتر» نامیده و حال نگران واکنش اوست؛ چراکه «ابولهب» با نفرین از جانب پیامبر، به چنان مرگ دردناکی دچار شده است که قاسم را به ترس واداشته است.
او برای جادوگر خاطرات گذشتهاش را بازگو میکند تا دریابد بر او چه گذشته و چه سرنوشتی در انتظار اوست.
قاسم تعریف میکند در زمان مبعوث شدن حضرت محمّد(ص)، او و جمع بزرگی از بزرگان قریش با دین تازهای که محمد «اسلام» مینامیدش، مخالفت جدی داشتند، اما این گروه از بزرگان علاوه بر مخالفت، به آزار کلامی حضرت نیز میپرداختند. آنها پس از شنیدن این که حضرت، تنها پسر خود را از دست داده است، او را ابتر مینامند.
قاسم به شخصی میگوید سخنان پیامبر بعد از وی، به واسطه نداشتن پسر، از یادها میرود؛ زیرا هیچکس ادامهدهندهی نسل او نیست. آن شخص با عصبانیت خانه قاسم را ترک می کند و از توهین به پیامبر بسیار آزرده میشود، اما پس از مدتی دوباره به درِ خانه قاسم می آید و پیامی از جانب پیامبر برای او میآورد با این مضمون: خداوند آیهای را فرستاده که «ابتر» نه پیامبر، که خودِ اوست (قاسم است)؛ وی از این سخن دچار شگفتی میشود؛ چرا که او صاحب هفت پسر است و... ادامه ماجرا را بشنوید.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
-
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان