- 9299
- 1000
- 1000
- 1000
بازمانده
«فِضّه»، خادم دختر پیامبر، به همراه پسران خود، عازم خانه خداست. «عبدالله» که از کاروان خود کناره گرفته و تنها در بیابان راه میپیماید، به بانویی برمیخورد که از کاروان خود جدا شده است. درنهایت عبدالله، فضّه را به فرزندانش میرساند.
از ایرانصدا بشنوید
«محمد» و برادرانش، «موسی»، «یحیی» و «داوود»، به همراه مادر خود، عازم خانه خدا هستند. مادر آنها «فِضّه»، خادم دختر پیامبر بوده است و اهل بیت رسول خدا همواره او را از خاندان خود شمردهاند. در نیمه راه وقتی آنها سراغ مادر خود میروند، او را در میان زنان کاروان نمییابند. محمد با اسب خود به پیش میرود. او حدس میزند مادرش، به خاطر اشتیاق بسیار زیاد، از کاروان پیشی گرفته است.
«عبدالله» که از کاروان خود کناره گرفته تا در سایه سار درختی بخوابد، نفهمیده که کاروان چه زمانی حرکت کرده است و درنتیجه حال باید تنها در بیابان راه بپیماید. او به بانویی برمیخورد که گویا چند روز است که از کاروان خود جدا شده است. آن بانو همان مادر محمد و برادرانش است. آنها همسفر میشوند. برادران محمد هم، به دنبال او و مادرشان، از کاروان پیشی میگیرند. آنها محمد را مییابند، ولی مادرشان را نه. درنهایت عبدالله مادر آنها را به کاروانشان میرساند.
«عبدالله» که از کاروان خود کناره گرفته تا در سایه سار درختی بخوابد، نفهمیده که کاروان چه زمانی حرکت کرده است و درنتیجه حال باید تنها در بیابان راه بپیماید. او به بانویی برمیخورد که گویا چند روز است که از کاروان خود جدا شده است. آن بانو همان مادر محمد و برادرانش است. آنها همسفر میشوند. برادران محمد هم، به دنبال او و مادرشان، از کاروان پیشی میگیرند. آنها محمد را مییابند، ولی مادرشان را نه. درنهایت عبدالله مادر آنها را به کاروانشان میرساند.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان