- 3864
- 1000
- 1000
- 1000
شهید محمد اصغری خواه
بخشی از وصیتنامه شهید اصغریخواه به خانوادهاش:
نکند خدای ناکرده شهادتم وسیلهای باشد که شما بر ملت فخر بفروشید. تشکر میکنم که مرا این چنین بار آوردهاید، ولی باید اجرش را از خدا بگیرید. اما تو، همسرم، سعی کن پیامرسان خوبی برایم باشی.
نکند خدای ناکرده شهادتم وسیلهای باشد که شما بر ملت فخر بفروشید. تشکر میکنم که مرا این چنین بار آوردهاید، ولی باید اجرش را از خدا بگیرید. اما تو، همسرم، سعی کن پیامرسان خوبی برایم باشی.
از ایرانصدا بشنوید
روستای «فقیده» شهرستان لنگرود دوازدهمین روز از خرداد 1340 را خوب به یاد دارد. روزی که «محمد»، فرزند کوچک و ظریف خانواده «اصغریخواه»، متولد شد تا مرد حماسهسازِ جبهههای نبرد شود. «محمد» دوران ابتدایی تحصیل را در همان روستا گذراند و برای ادامهی تحصیل به همراه برادر بزرگ خود راهی شهر شد. مهربانیاش او را به اسوهای دوستداشتنی تبدیل کرد و همنشینی و انس مداوم با قرآن، از او انسانی اهل عمل ساخت، نه اهل حرف و سخن.
وی آنقدر به استفادهی شخصی از اموال دولت حساس بود که بعد از ازدواجش، وقتی فرزندش بیمار شد، حاضر نشد او را با ماشین دولت به درمانگاه ببرد. روزی پدرش به دیدار محمد در جبهه رفت؛ دید که چادرش هیچ سقف و پوششی ندارد و از بقیهی چادرها سردتر است. محمد دراینباره گفت: «برای مسقف کردن چادرها پلاستیکهایی آوردم که مقدارش کافی نبود؛ دیدم انصاف نیست تا وقتی چادر بچهها مشکل دارد، من در آسایش باشم و به خودم فکر کنم».
او، در طول مدت حضور خود در جبهه، در لشگر «کربلای 2» و «قدس» فرمانده گردانهای امام رضا(ع)، امام حسین(ع) و کمیل بود و در عملیاتهای متعددی حضور مؤثر داشت. وی در یکی از عملیاتها دچار موجگرفتگی شدید شد و به ناچار برای مدتی از حضور در جبهه بازماند.
شهادت شهید «رضوانخواه»، دوست و همرزم قدیمیاش و فرمانده دلاور گردان «کمیل»، قرار از او گرفت و او را بیتاب کرد. محمد پس از مدتی جانشین همرزم شهیدش شد و فرماندهی گردان کمیل را برعهده گرفت. حضور در جبهه از علاقهی او به درس نکاست. در آزمون سراسری دانشگاه شرکت کرد و در چند نوبت هم پذیرفته شد، اما هربار به علت مشکلات جبهه یا انجام عملیات، از رفتن به دانشگاه انصراف داد؛ ولی خدا میخواست که او در آزمونی دیگر نمره قبولی بگیرد. محمد در تاریخ 1367/1/19 در عملیات «والفجر10 » در منطقهی «بانی بنوک» نمرهی قبولی در درس ایثار و شهادت را کسب کرد و در حرم امن الهی ساکن شد.
از این شهید 27 ساله دو فرزند به نامهای «سجاد» و «سوده» به یادگار مانده است.
وی آنقدر به استفادهی شخصی از اموال دولت حساس بود که بعد از ازدواجش، وقتی فرزندش بیمار شد، حاضر نشد او را با ماشین دولت به درمانگاه ببرد. روزی پدرش به دیدار محمد در جبهه رفت؛ دید که چادرش هیچ سقف و پوششی ندارد و از بقیهی چادرها سردتر است. محمد دراینباره گفت: «برای مسقف کردن چادرها پلاستیکهایی آوردم که مقدارش کافی نبود؛ دیدم انصاف نیست تا وقتی چادر بچهها مشکل دارد، من در آسایش باشم و به خودم فکر کنم».
او، در طول مدت حضور خود در جبهه، در لشگر «کربلای 2» و «قدس» فرمانده گردانهای امام رضا(ع)، امام حسین(ع) و کمیل بود و در عملیاتهای متعددی حضور مؤثر داشت. وی در یکی از عملیاتها دچار موجگرفتگی شدید شد و به ناچار برای مدتی از حضور در جبهه بازماند.
شهادت شهید «رضوانخواه»، دوست و همرزم قدیمیاش و فرمانده دلاور گردان «کمیل»، قرار از او گرفت و او را بیتاب کرد. محمد پس از مدتی جانشین همرزم شهیدش شد و فرماندهی گردان کمیل را برعهده گرفت. حضور در جبهه از علاقهی او به درس نکاست. در آزمون سراسری دانشگاه شرکت کرد و در چند نوبت هم پذیرفته شد، اما هربار به علت مشکلات جبهه یا انجام عملیات، از رفتن به دانشگاه انصراف داد؛ ولی خدا میخواست که او در آزمونی دیگر نمره قبولی بگیرد. محمد در تاریخ 1367/1/19 در عملیات «والفجر10 » در منطقهی «بانی بنوک» نمرهی قبولی در درس ایثار و شهادت را کسب کرد و در حرم امن الهی ساکن شد.
از این شهید 27 ساله دو فرزند به نامهای «سجاد» و «سوده» به یادگار مانده است.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
نظری ثبت نشده است