- 10704
- 1000
- 1000
- 1000
ماجراجوی جوان
معلم همان روز اول مدرسه و هنگام درس جغرافیا از ماجراجویانی مثل «واسکودوگاما» سخن میگوید. این اسم خیلی زود جای بزرگی در اندیشه و قلب «ژوائو» باز میکند؛ از آن روز به بعد، ژوائو همواره در خیالش به ماجراهای بزرگ و کشف دنیاهای جدید میاندیشد.
از ایرانصدا بشنوید
خانواده «گومز» برای دستیابی به کار بهتر و درآمد بیشتر، از «تنتوبال» به «آبیرو» می آیند. «لوپز»، پدر خانواده، به همراه همسرش، قایقی تهیه کرده و از مرداب خزه جمع میکنند تا به کارخانه کودسازی بفروشند.
«ژوائو»، پسر ده ساله او، به خاطر نبودن مدرسه در تنتوبال، بیسواد است، اما در آبیرو به مدرسه میرود و همان روز اول، معلم نام «ژوائو تنتوبالی» را روی او میگذارد. اسمی که طنین و آهنگ نام یک ماجراجو را دارد. معلم هنگام درس جغرافیا از ماجراجویانی مثل «واسکودوگاما» سخن میگوید. این اسم خیلی زود جای بزرگی در اندیشه و قلب ژوائو باز میکند؛ به طوری که او از درس و مدرسه غافل شده و در عالم خیال، مثل یک ماجراجو، با واسکودوگاما به سفر دریایی میرود.
غافل شدن از درس و مدرسه حادثه ناگواری را به وجود میآورد. ژوائو داروی اشتباهی را به خواهر بیمارش «ترزینا» میدهد و به ناچار برای نجات او به «گافانا» میرود تا پزشک را همراه خودش بیاورد. او در راه با خانواده «پاشکو» روبهرو میشود و به کمک آنها دکتر را پیدا میکند.
«میگل»، پسر یازده ساله آقای پاشکو، کتابی به او میدهد که عکس و شرح حال واسکودوگاما در آن است. با بهبودی ترزینا، ژوائو مشتاقانه درس میخواند و هرچه در مدرسه میآموزد به ترزینا هم که نتوانسته به مدرسه برود، یاد میدهد.
دو سال از این ماجرا میگذرد، تا این که یک شب ژوائو برحسب اتفاق میگل را میبیند. میگل و ژوائو با هم پیمان میبندند که شعار کاپیتان هنری، مخترع کشتی اقیانوسپیما و راهنمای دانای دریانوردان، را سرلوحه زندگی خود قرار دهند؛ شعارِ «ارادهی نیکی کردن». آنها پی میبرند با دانایی میتوان از تاریکیها گذر کرد و به دنیایی روشن و پرامید قدم گذاشت.
* به علت نقص صدای منبع اصلی، کیفیت صدای فصل دوم (از دقیقه 21) و فصل سوم (از دقیقه 10) دچار تغییر و افت میشود.
«ژوائو»، پسر ده ساله او، به خاطر نبودن مدرسه در تنتوبال، بیسواد است، اما در آبیرو به مدرسه میرود و همان روز اول، معلم نام «ژوائو تنتوبالی» را روی او میگذارد. اسمی که طنین و آهنگ نام یک ماجراجو را دارد. معلم هنگام درس جغرافیا از ماجراجویانی مثل «واسکودوگاما» سخن میگوید. این اسم خیلی زود جای بزرگی در اندیشه و قلب ژوائو باز میکند؛ به طوری که او از درس و مدرسه غافل شده و در عالم خیال، مثل یک ماجراجو، با واسکودوگاما به سفر دریایی میرود.
غافل شدن از درس و مدرسه حادثه ناگواری را به وجود میآورد. ژوائو داروی اشتباهی را به خواهر بیمارش «ترزینا» میدهد و به ناچار برای نجات او به «گافانا» میرود تا پزشک را همراه خودش بیاورد. او در راه با خانواده «پاشکو» روبهرو میشود و به کمک آنها دکتر را پیدا میکند.
«میگل»، پسر یازده ساله آقای پاشکو، کتابی به او میدهد که عکس و شرح حال واسکودوگاما در آن است. با بهبودی ترزینا، ژوائو مشتاقانه درس میخواند و هرچه در مدرسه میآموزد به ترزینا هم که نتوانسته به مدرسه برود، یاد میدهد.
دو سال از این ماجرا میگذرد، تا این که یک شب ژوائو برحسب اتفاق میگل را میبیند. میگل و ژوائو با هم پیمان میبندند که شعار کاپیتان هنری، مخترع کشتی اقیانوسپیما و راهنمای دانای دریانوردان، را سرلوحه زندگی خود قرار دهند؛ شعارِ «ارادهی نیکی کردن». آنها پی میبرند با دانایی میتوان از تاریکیها گذر کرد و به دنیایی روشن و پرامید قدم گذاشت.
* به علت نقص صدای منبع اصلی، کیفیت صدای فصل دوم (از دقیقه 21) و فصل سوم (از دقیقه 10) دچار تغییر و افت میشود.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان