- 14233
- 1000
- 1000
- 1000
به دنبال فلک
در روزگاران دور مرد جوانی بود که دست به هر کاری می زد با شکست روبه رو می شد و انگار این گرفتاری تمامی نداشت. مرد بساطی از «خنزرپنزری» به راه انداخته بود و گمان میکرد وسایل ضروری مردم را میفروشد و شب دست از پا درازتر، به خانه اش برمیگشت.
از ایرانصدا بشنوید
مرد جوان هر روز و هر شب به بخت بدش که به خواب رفته یا مثل درختی خشکیده، لعنت می فرستاد. اما دست بر قضا در بازار مرد، با پیرمردی آشنا می شود که به او می گوید هر انسانی یک بوته بخت دارد که باید سبز باشد. البته بوته بخت بعضی از افراد مانند بوته بخت مرد جوان، خشک و زرد شده و در حال پلاسیدن است. پیرمرد انگشتری به مرد می دهد تا بتواند به کمک انگشتری دنبال فلک برود و سراغ بوته بختش را بگیرد. پس مرد جوان راهی سفر دور و درازی می شود تا بوته بختش را پیدا کند و از این سرنوشت شوم خلاص شود. مرد در طول سفرش با اتفاقات جالبی مواجه می شود...
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان