منو
طبل حلبی

طبل حلبی

  • 9 قطعه
  • 171 دقیقه مدت کتاب
  • 11196 دریافت شده
«اسکار» تصمیم می‌گیرد از سن سه سالگی بزرگ‌تر نشود؛ بنابراین در همان قد و قوارهٔ کودکی باقی می‌ ماند، اما از نظر فکری و روحی رشد می‌ کند. افراد دور و بر این پسر، او را کودک می‌ انگارند؛ در حالی که او همه چیز را می‌ بیند و درک می‌‌ کند.

از ایرانصدا بشنوید

«اسکار» زمانی که نوزادی بیش نیست، مادرش می‌ گوید: وقتی او سه ساله شد می‌ خواهد برایش یک طبل حلبی بخرد. به همین خاطر تصمیم می‌گیرد که سریع سه ساله شود و بعد از این که طبل حلبی را گرفت، دیگر رشد نکند. به این ترتیب او در سه سالگی طبل حلبی‌ اش را به گردنش آویزان می‌ کند و حین طبل زدن از روی پله نهم زیرزمین به پایین سقوط می‌ کند و ضربه شدیدی به سرش وارد می‌ شود. بر اثر این ضربه رشدش متوقف می‌ شود.
«اگنس»، مادر اسکار، که برای گذران امور زندگی یک دکان عطاری را اداره می‌ کند، به شدت تحت تأثیر این حادثه قرار گرفته و در یک اقدام جنون‌ آمیز، حریصانه به خوردن مارماهی مبادرت می‌ کند و آن قدر مارماهی می‌ خورد که می‌ میرد. مدتی پس از این ماجرا شوهرش «آلفرد ماتزرات» که ناپدری اسکار محسوب می‌ شود، نیز در اواخر جنگ جهانی دوم به خاطر همکاری با نازی‌ ها به دست یک سرباز روس به قتل می‌ رسد.
«ماریا» که بعد از مرگ اگنس، همسر آلفرد شده از او پسری سه چهار ساله دارد. او پس از دفن آلفرد، همراه با اسکار و پسر خردسالش، سوار بر قطار می‌ شود و «دالزیک» را به «قصر رایلند» ترک می‌ کند.
در رایلند اسکار برای این که مزاحم ماریا نباشد، برای خودش در یک ساختمان قدیمی اتاقی اجاره می‌ کند. صاحب این ساختمان «آقای زیدلر» است که چندین مستأجر دیگر هم دارد. اسکار با یکی از مستأجرها به نام «آقای مونتسر» دوست می‌ شود و درباره مستأجر دیگری به نام «خانم دوره ته آ» که درظاهر پرستار بیمارستان است و حضور مرموزی در قصه دارد، کنجکاو می‌ شود. این کنجکاوی تا آنجا پیش می‌ رود که اسکار بدون این که هرگز دوره ته آ را دیده باشد، عاشق او می‌ شود و در یک نیمه شب وقتی متوجه می‌شود که او برای اولین بار در اتاقش حضور پیدا کرده، به سراغ دوره ته آ رفته و به او ابراز عشق می‌ کند؛ اما آن زن که از قیافه قوزی و کوتوله اسکار به شدت وحشت کرده، او را ابلیس خطاب می‌ کند و با حالتی دیوانه‌ وار ساختمان را ترک می‌ کند و همچون اشباح سرگردان به کوجه و خیابان می‌ رود.

*کتاب:
The Tin Drum(1959)
فیلم:
این فیلم توانست اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان و نخل طلای جشنواره فیلم کن را از آن خود کند. The Tin Drum(1972)

امتیاز

کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان

5

محتوا و داستان

5

فصل ها

مشخصات کتاب گویا

سایر مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • perfect👌👌
  • قبلا کتایبش را خوانده ام در خواندن خلاصه داستان در بالا متوجه شدم داستان به شدت سانسور شده و دانلود نکردم. چرا در شرایطی که کتاب مجوز نشر دارد و به شکل قاتونی منتشر شده ایرانصدا اینقدر سختگیری میکند!!!؟ حداقل به سمت این طور آثار نروید و کارهایی را منتشر کنید که سانسور ضربه بزرگی به اثر وارد نکند...
  • با ترجمه بشدت سانسور شده این داستان، روایتی جدید تولید شده که هیچ نشانه ای از زیبایی یک کتاب برنده جایزه نوبل ندارد.
  • خیلی بد صداگزاری شده صدای جیغ و میشد طوری دیگه نشون داد که انقد ازار دهنده نباشه واسه شنونده واقعا گوشم اذیت شد
  • آقای هرکول
  • فوق العاده زیبا . خیلی خوب نوشته شده بود و کارگردانی و بازیگران هم عالی بودند
  • اجرای هنرمندانه و داستانی از یک زندگی خیالی اما پر کشش
  • دوستش داشتم و ممنونم این کتاب توی لیست خریدم بود😊
  • عالییی بود. با سپاس مینا
  • داستان کامل نبود؟ اینقدر تلخیص در فصل آخر، خیلی غیر طبیعیه🤔
  • ای کاش خوانش اصل رمان رو هم تهیه کنید.خیلی قطور هست و وقتگیر اما در کنار سایر آثار بزرگی که بازخوانی کردید جای این رمان خالیه.
  • آخرش !!!!؟؟؟؟؟
  • خیلی تو اصل داستان دست بردین. طبل حلبی یه شاهکار جهانیه نمیشه به سادگی تغییرش داد. به نظرم باید روایی کار میشد
  • تشکر میکنم . دمتون گرم. خوب بود
  • جالب نبود
  • قشنگ بود و صداها دلنشین بود .
  • از هر نظر بسیار عالی بود‌. با صداها تصویر هم میشه دید. درست مثلِ یک فیلمِ سینمایی بود. به خصوص موسیقی رو خیلی دوست داشتم.
  • صدای مادر اسکار خیلی بد بود و مصنوعی 😑😑
  • این داستان واقعا تاثیر گذار و تفکر برانگیزه ،من ک خیلی دوسش داشتم.
  • داستان هیجان انگیزی بود. نقش اصلی شنونده رو تا آخر بدنبال خودش می کشید. صداقت و وقایع گوناگونی که براش در طول داستان افتاد جذاب بود.

تصاویر

کتاب گویا